بررسی مبانی فرامتنی چندمعنایی در قرآن کریم
سید محمود طیبحسینی*
چکیده:
مقصود از چندمعنایی یا استعمال لفظ در بیش از یک معنا آن است که یک واژه یا عبارت در یک متن مشخص،بر معانی متعدد دلالت کند.چندمعنایی در قرآن کریم،دارای چند مبنا است که میتوان به دو بخش متن و فرامتنی تقسیم کرد.مبانی متنی مستقیما با متن در ارتباطاند مانند اصل تعدد معنا؛اما مبانی فرامتنی ارتباط مستقیمی با متن ندارند.در مقالهء حاضر،از سه مبنای فرامتنی بحث شده است:
1.تأثیر ویژگیهای گوینده متن در جواز چند معنایی؛
2.تأثیر ویژگیهای مخاطب متن در جواز چندمعنایی؛
3.تأثیر جاودانگی و جامعیت قرآن کریم در جواز چند معنایی.
کلیدواژهها: قرآن، مبانی تفسیر، چندمعنایی، استعمال لفظ در بیش از یک معنا، جامعیت و جاودانگی قرآن، نشانهشناسی.
(*).استادیار پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
مقدمه
یکی از مباحث مهم در تفسیر کلام خدا دلالتهای چندگانه الفاظ و عبارات قرآن کریم یا چندمعنایی است.مقصود از چندمعنایی آن است که یک لفظ یا یک عبارت در یک بار استعمال و در یک متن مشخص،مفید معانی متعدد و مختلف باشد و بتوان همهء آن معانی را مقصود گوینده به شمار آورد.
این بحث از سابقهای کهن در تفسیر برخوردار است،و به صورت محدودتر با عنوان«حمل لفظ مشترک بر همهء معانیاش»یا«استعمال لفظ در بیش از یک معنا» مورد توجه فقها و اصولیان نیز بوده است؛اما در هر صورت خاستگاه طرح بحث-حتی در دانش اصول-آیات قرآن کریم بوده است.همان طور که اشاره شد،دایرهء بحث در این مقاله گستردهتر از بحث اصولیاش میباشد و علاوه بر الفاظ مشترک،حقیقت، مجاز و کنایه،شامل مدلول اشاری و مدلول التزامی آیات نیز میشود.در این مختصر برخی از اموری که به عنوان«مبنا»در بررسی نظریه دلالتهای چندگانه الفاظ قرآن، و نتیجهء بحث،تأثیرگذار است،بررسی میشود.
به طور کلی مبانی قابل طرح در این موضوع را میتوان به مبانی متنی و فرامتنی تقسیم کرد.مقصود از مبانی متنی،اموری مانند اصل تعدد معنا است که بستر طرح آن،اشتراک لفظی،حقیقت و مجاز،کنایه و...است.و مقصود از مبانی فرامتنی، اموری است که مستقیما با لفظ در ارتباط نیست،اما به گوینده،مخاطب و اهداف سخن مربوط میشود.مبانی فرامتنی در این نوشتار عبارتند از:
1.تأثیر ویژگیهای گوینده متن در جواز چندمعنایی؛
2.تأثیر ویژگیهای مخاطب متن در چندمعنایی؛
3.نقش محدودهء تاریخی و جغرافیایی(جامعیت و جاودانگی قرآن)در جواز چندمعنایی.
1.تأثیر ویژگیهای گوینده متن در جواز چندمعنایی
محور بحث در این بخش بررسی این مطلب است که اگر گویندهء سخنی،دارای ویژگیهای ممتاز بود-مانند خداوند-آیا این امتیاز میتواند مجوزی باشد برای دلالت چندمعنایی الفاظ قرآن یا نه؟دراینباره نظریاتی مختلف از سوی دانشمندان و مفسران اسلامی مطرح شده که در ادامه،گزارش خواهیم کرد.اما پیش از آن،دو مطلب قابل طرح است:یکی آنکه ثابت شود قرآن کریم سخن خداوند است،و دیگر آنکه خداوند در قرآن کریم تعهد کرده است که با زبان عربی مبین و قابل فهم برای قوم سخن بگوید.
میدانیم که قرآن کریم سخن خدای بلند مرتبه است که بر بنده اش حضرت محمد(ص)نازل کرده است.خدای تعالی در جای جای قرآن کریم بر این امر تأکید کرده است.در جاهایی نزول قرآن کریم را به خود نسبت داده است:
إنّآ أنزلناه فی لیلة القدر.
(قدر1/)
إنّا نحن نزّلنا الذّکر و إنّا له لحفظون.
(حجر9/)در جای دیگر پیامبر را از عجله کردن در خواندن وحی،قبل از پایان یافتن آن نهی کرده است:
و لا تعجل بالقرءان من قبل أن یقضی إلیک وحیه و قل رّبّ زدنی علما.
(طه411/)در جای دیگر میگوید که اگر پیامبر سخنانی را بر خدا بسته بود،خداوند رگ قلب او را قطع میکرد:
و لو تقوّل علینا بعض الاقاویل لا خذنا منه بالیمین ثمّ لقطعنا منه الوتین.
(حاقه44/-64)
این آیات و آیاتی دیگر به روشنی نشان میدهد که آیات قرآن کریم،سخنان بشر نیست؛بلکه همهء آن از سوی خدای بلند مرتبه است تا با آن بشر را به سعادت حقیقی و صراط مستقیم هدایت کند و پیامبر(ص)نیز به درستی و بیهیچ کموکاست،آن کلام وحی را در اختیار مردم گذاشته است.
به طور کلی آیات قرآن کریم،تأکید میکند که اولا آیات قرآنی از سوی خداوند با واسطهء فرشته امین الهی بر پیامبر القا شده و به کار پیامبر صرفا قرائت و تلاوت آیات و تبیین آنها برای مردم است.(ر.ک:کهف72/،اسراء601/،اعلی6/،شعراء291/- 591،زخرف2/ و بقره81/)ثانیا از نظر قرآن کریم،آیات مقدس،کلام و کتاب الهی است.(کهف72/،فتح51/،توبه6/)
افزون بر این،ویژگیهای ذاتی بیان قرآنی و مرتبهء بلاغی آن و هماهنگی و همگونی معارف آن،پندار غیر الهی بودن آن را نفی میکند.(ر.ک:نساء28/،زمر72/) همچنین با نگاهی تاریخی به شخصیت پیامبر اسلام و سابقه ایشان قبل از بعثت،
انتساب قرآن به آن حضرت ناممکن مینماید.چنانکه در قرآن کریم هم بر این معنا تأکید شده است:
و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطّه بیمینک إذا لارتاب المبطلون.
(عنکبوت84/)
حال یکی از مبانی توسعهء دلالتهای قرآنی که در این بخش به بحث گذاشته میشود،این است که آیا شخصیت گوینده سخن و ویژگیهای او نقشی در این مسئله دارد یا نه؟به تعبیر روشنتر اگر کلامی از خدای تعالی صادر و بر ما نازل شده است،همین که گویندهء این سخن خدا است،میتواند دلیلی باشد بر اینکه سخن خدا را از سخن بشر جدا کنیم و برای آن امتیازات و برتریهایی قائل شویم،و در نتیجه معانی و احکامی که بر آن بار میکنیم،متفاوت باشد از معانی و احکامی که بر سخن بشری بار میکنیم؟یا اینکه چون خدای تعالی با زبان قوم با مردم سخن گفته است به گونهای که مردم عصر نزول به روشنی آیات وحی را بفهمند،نباید هیچ امتیازی برای آیات قرآن قائل شد،و همهء احکامی که در باب سخن بشر جاری است،باید دربارهء سخن خدا و آیات وحی نیز جاری باشد.
در آیات 2 یوسف،311 طه،2 زمر و 3 فصلت،بر عربی بودن قرآن تأکید شده است و بر آن اغراض و یا صفاتی مترتب شده که به روشنی نشان میدهد این قرآن عربی،برای آن بوده است که مردم بتوانند بدون هیچ دشواری در آن بیندیشند؛بدون آنکه هیچگونه اعوجاج و کجی در آن راه داشته باشد.و این قرآن عربی مشتمل بر انواع وعیدها است تا مردم با تدبّر در آن و عبرت گرفتن از آنها به تقوا برسند.
حال که چنین است و قرآنی عربی برای مردمی عربی نازل شده و آنان این قرآن را میفهمیدند و به مقاصد آن پی میبردند و از آن عبرتها میگرفتند،دیگر چه نیازی است که میان قرآن عربی که البته کلام خدا است با سخن یک عربزبان،از نظر استخدام الفاظ و قالبهای دستوری تفاوت بگذاریم و احکامی متمایز بر هریک بار کنیم؟
بههرحال تأثیر این مبنا بر مسئلهء دلالتهای چندمعنایی الفاظ قرآن روشن است.چنانچه معانی آیات قرآن کریم را بر فهم و برداشتهای مردم عصر نزول محدود کنیم،طبیعی است که دیگر مجالی برای طرح دلالت چندمعنایی نخواهد بود و یا دستکم دایره این نوع دلالت بسیار محدود خواهد شد.
دیدگاهها در باب ویژگی گوینده
به طور کلی درباره گویندهء آیات قرآن و ویژگیهای او چند نظر میتواند مطرح باشد:
دیدگاه اول:با استناد به اینکه قرآن کریم به زبان قوم نازل شده است و در القای پیامهای خویش همان چارچوب و اسلوبهای رایج در کلام اهل زبان را برگزیده است،هیچگونه تفاوت ما هوی میان کلام خدا با کلام اهل زبان وجود ندارد و فارغ از ویژگیهای گوینده،کلام خدای تعالی باید از همهء ویژگیهای زبان قوم برخوردار باشد.دراینباره برخی از پژوهشگران با تأکید بر عرفی بودن زبان قرآن معتقدند: «عرفی بودن زبان قرآن به این معنا است که قرآن به زبان مردم حجاز عهد پیامبر(ص) نازل شده است و بر این اساس باید در بیان مقاصد خود از الفاظ و تعابیر آنان بهره گرفته و از قواعد دستور زبان آنان پیروی کرده باشد.»(نکونام،0831،ص 75)
ایشان همچنین با تأکید بر این نکته که الفاظ قرآن بر موارد عصر نزول انصراف دارد،میگویند:الفاظ قرآن،حتی عمومات و اطلاقات آن،به افراد و مصادیق و اسباب و مقتضات عصر و مصر پیامبر(ص)نظارت و انصراف دارد.به تعبیر دیگر مراد از این الفاظ همان افراد و مصادیق زمان آن حضرتاند؛مگر آنکه قرینهای برخلاف آن باشد.بنا براین،افراد و مصادیق،اسباب و مقتضیات نزول قرآن،مراد آیات را مکشوف و معین میسازد و حتی عمومات و اطلاقات قرآن را تخصیص و تقیید میزند.این سخن،درست برخلاف سخن اصولیان است که میگویند:الفاظ عام و مطلق در عموم و اطلاق ظهور دارند و افراد و مصادیق و اسباب و مقتضیات،آنها را تخصیص و تقیید نمیزنند.(همان،ص 57 و 67)این گروه گرچه جاودانگی قرآن و احکام و معارف آن را انکار نمیکنند،اما معتقدند که فهم و دریافت معارف موجود در آیات قرآن باید مطابق با فهم مردم عصر نزول قرآن باشد و هرگونه برداشتی متفاوت با برداشت مردم آن عصر،نه صواب است و نه مراد خدای متعال؛بلکه به انحراف در
تفسیر قرآن کریم میانجامد.(همان)اینان همچنین برای حفظ جاودانگی قرآن معتقدند،معارف و احکام برداشت شده از آیات قرآن برطبق فهم مخاطبان رسول خدا پس از الغای خصوصیت و اخذ معارف کلی و ملاکاتی که در ورای آن الفاظ قرار داد، دربارهء مردم اعصار بعد نیز جاری خواهد بود.(همان؛نیز ر.ک:اسعدی،6831،ص 111 و 211)
دیدگاه دوم:همان طور که ویژگیهای گوینده میتواند به او این توانمندی را بدهد که در یک استعمال،لفظی را به استخدام معانی متعدد در آورد،همچنین میتواند مانعی برای چندمعنایی یا استعمال لفظ در بیش از یک معنا باشد.
توضیح اینکه از نظر پیروان این دیدگاه هیچ منعی و اشکالی در استعمال لفظ در بیش از یک معنا وجود ندارد و چنین استعمالی،هم عقلا و هم عادتا امکانپذیر است. شواهد فراوانی نیز برای این نوع استعمال در کلام ادیبان مشاهد میشود.اما هنگامی که نمونههای این نوع استعمال را سراغ میگیریم،غالبا عرض از آن تفننهای ادبی و احیانا لطیفه و لغزگویی و آراستگی ظاهری الفاظ است که چندان از با معنایی قابل توجه و ارزشمندی برخوردار نیست.ازاینرو وجود چنین تفننهای صوری و کمعمق،موجب تنزل کلام خدای تعالی از اوج حکمت و بلاغت میشود؛ به ویژه که خدای تعالی در آیات بسیاری در مقام تشریع و قانونگذاری است و مقام تشریع اقتضا دارد که کلام،شفاف و عاری از هرگونه دو پهلویی باشد.
از سوی دیگر گرچه استعمال لفظ در بیش از یک معنا منع عقلی ندارد و موارد زیادی از آن در کلمات ادبا یافت میشود و حتی کلام آنان را از زیبایی و شگفتی برخوردار میکند،اما این نوع استعمال در محاورات روزمرهء مردم و در زبان علمی و به طور کلی زبان غیر ادبی جایی ندارد و اگر چنانچه گاهی در زبان عرف مردم نیز نمونههایی از آن یافت شود،هرگز مراد گوینده نیست؛یعنی گوینده-جز در موارد بذلهگویی یا لغزگویی-تنها به یک معنا توجه دارد و نه هر دو معنا.ازاینرو افزون بر اینکه کلام خدا از این نوع قالبهای ادبی پیراسته و بری است و با مقام تشریع آیات
قرآن ناسازگار است،با قاعده اصلی و عمومی تفهیم و تفاهم هم ناسازگار است.1 سید مصطفی خمینی یکی از کسانی است که به این نظر گرایش دارد.(ر.ک:خمینی، 5352 ش،ج 1،ص 661)
دیدگاه سوم:عدهای از مفسران نیز برآنند که ویژگیهای منحصر به فرد گویندهء آیات قرآن،یعنی خدای متعال،سبب امتیاز کلام الهی از کلام بشر شده است.اینان معتقدند با آنکه کلام خدا در قرآن مطابق با کلام قوم است و تمام قالبها و قواعد زبان عربی را حفظ کرده،به گونهای که قوم،کاملا سخن خدای تعالی را درک میکند،اما این مانع از آن نیست که خدای تعالی الفاظ را به گونهای استخدام کند و عبارات را چنان تنظیم کند که حامل بیشترین بار معنایی باشد.برخی از امتیازاتی که این مفسران برای کلام وحی الهی اثبات کردهاند،از این قرار است:
یک.محدودیتهایی که بشر هنگام ایراد کلام دارد و سبب میشود که نتواند در آن واحد و در یک استعمال چند معنا را برای یک لفظ و یا یک تعبیر در نظر بگیرد،به ساحت قدس الهی راه ندارد.ازاینرو خدای عالم و قادر میتواند به هنگام ایراد کلام،در آن واحد معانی متعددی را برای کلامش در نظر گیرد و همه را قصد کند.
البته باید توجه داشت اینکه خدای تعالی قادر باشد چندمعنا را به طور همزمان از یک لفظ قصد کند،مستلزم آن نیست که مخاطبان اولی آیه،یعنی مردم عرب صدر اسلام و مخاطبان پیامبر،به همهء آن معانی دست یابند و آن را بفهمند.بلکه مخاطب اولی به مقتضای نیاز خود ممکن است تنها یک وجه از آن معانی مندرج در لفظ را درک کند.
دو.خدای تعالی که عالم به همهء موجودات و خواص اشیا است بر همه چیز احاطه دارد.این علم و احاطهء الهی،بر الفاظ یک زبان و همهء خاصیتهای آوایی و معنایی آن نیز جاری است.ازاینرو هنگامی که ذات حق مجموعه الفاظی را در قالب یک کلام صادر میکند،قادر که واژههایی را برگزیند که همزمان بیانگر چند معنا باشند و همهء آن معانی نیز مقصود او باشد؛هرچند مخاطب سخن خدا،به دلیل محدودیتی که دارد نتواند به طور همزمان همهء آن معانی و یا بیش از یک معنا از معانی (1).مضمون این نظر از بیانات شفاهی استاد مددی در جلسه درس استفاده شده است.
مراد خدا را بفهمد و تصور کند.
البته زبان به خودیخود محدودیتهایی دارد؛به ویژه که خدای تعالی نیز تعهد کرده است به زبانی که قابل فهم برای بشر باشد(زبان قوم)سخن بگوید.اما این محدودیت زبان مطلق نیست،به طوری که استخدام چند معنا به طور هم زمان برای یک لفظ محال باشد؛بلکه حداکثر دایرهء این نوع استعمالات محدود میشود؛اما راه را کاملا نمیبندند.
از طرفی اهل زبان خود راهکارهایی را نشان دادهاند که از طریق آن میتوان دایرهء معنایی الفاظ در یک زبان را گستردهتر ساخت؛مانند استفاده از تشبیه و تمثیل و به کارگیری اسلوبهای استعاره،مجاز،کنایه،حذف و مانند آنها.این راهکارها و اسلوبها لازمهء طبیعی هر زبان است.هم به این دلیل که الفاظ،محدود،و معانی نامحدودند و هم اینکه بشر از این طریق میتواند بار حافظه خود را سبکتر گرداند و به جای آنکه در مقابل هر معنا لفظی وضع کند،برای بیان مقاصد خود از طریق به کارگیری اسلوبهای فوق از الفاظ کمتری استفاده کند.
سه.ویژگی دیگر خدای تعالی به عنوان گوینده کلام وحی،در کنار دو ویژگی فوق این است که خدای تعالی به همهء حوادث گذشته و آینده و نیز به همهء نیازهای بشر عصر نزول و همهء نیازها و مصالح بشر در زمانهای پس از نزول و همهء آنچه برای بشر مفسده است،آگاهی دارد.ازاینرو با توجه به دو ویژگی قبل،یعنی علم کامل به لغت و قدرت بر تنظیم و به نظم کشیدن بهترین و برترین اسلوبها و قالبهای ادبی،خدای بلند مرتبه توانایی دارد از حداکثر ظرفیت الفاظ و قالبهای زبانی استفاده کرده،همهء مقاصد خود را در کمترین الفاظ و موجزترن عبارات عرضه کند و همهء مصالح و مقاسد متوجه مخاطبانش را در نظر گرفته،عبارات را چنان سامان دهد که بیشترین استفاده از الفاظ و عبارات برده شود.
البته همان طور که پیشتر نیز اشاره شد،طبیعت زبان محدودیت خاص خود را دارد.ازاینرو گاه ممکن است الفاظ استخدام شده به صورت طبیعی حامل چند معنا و وجه معنایی باشند که همهء آن وجوه مراد خدای تعالی نباشد و منجر به برداشت
ناصواب از عبارات شود.این پدیده منجر به تشابه عبارات و آیات خواهد شد که خدای تعالی در سورهء آل عمران راههای مصونیت از لغزش و سوء برداشت را پیش روی ما نهاده است،که یکی از آنها ارجاع آیات متشابه به آیات محکم،و راه دیگر مراجعه به راسخان در علم است.این مسئله نیز میتواند دایرهء مصادیق استعمال لفظ را در بیش از یک معنا محدود سازد و مفسر را وادارد که در اندیشهء تعیین معیارها و قواعدی باشد که توسعه در دلالتهای قرآنی را در یک مجرای صحیح قرار دهد.
هنگامی که شما این سه ویژگی را برای گوینده کلام وحی در نظر بگیرید و کلام الهی را تحت تأثیر این سه عنصر مشاهده کنید،دیگر هیچگونه دلیلی بر منع دلالت چندمعنایی وجود نخواهد داشت.حتی میتوان ادعا کرد که اگر خدای تعالی این قدرت را به بشری اعطا کند که از سه ویژگی فوق برخوردار باشد،او نیز به راحتی میتواند تعابیر دارای معانی متعدد را برای بیان مقصود خود به کار گیرد.پارهای از مفسران میان کلام الهی با کلام بشر تمایز قائلاند و همین تمایز و امتیاز کلام الهی را منشأ دلالت الفاظ وحی در معانی متعدد و گوناگون میدانند.
قاضی ابو بکر بن العربی در کتاب التقریب،به این نظر گرایش دارد که اگر گوینده،خدای-عزوجل-باشد امکان دارد که لفظی از طرف او در دو یا چند معنا به کار رود،آن هم در آن واحد؛زیرا خدای تعالی میتواند با یک اراده همهء آن معانی را قصد کند،اما غیر خدا نمیتواند در آن واحد و با یک اراده بیش از یک معنا را قصد کند.(ر.ک:ابوحیان اندلسی،0241،ج 2،ص 921 و031)
محیی الدین بن عربی نیز بر نقش الهی بودن گوینده آیات قرآن تأکید کرده است و تنها دربارهء سخن خدای تعالی،این نوع دلالت را جایز میداند:
بدان که هر آیه ملفوظ الهی به هر صورت که باشد نشانه و علامتی است برای همهء وجوه و احتمالات که در آن آیه میتوان فرض کرد و برای هر بار معنایی و هر وجهی که لفظ در نظر آشنایان به زبان متن،آن را بر میتابد؛چه اینکه نازل کننده آن متن دانا به تمام آن وجوه است و میداند که بندگان او در ادراک و دریافت مفهوم و کلام و غرض وی
متفاوتند.و از سویی آنان را به غیر از آنچه میفهمند مکلف نساخته است....
این ویژگی جز در کلام الهی یافت نمیشود؛گرچه لفظ تاب تحمل وجوه و معانی مختلف را داشته باشد.زیرا چه بسا آن وجوه مراد گوینده نباشد، زیرا دانش دیگران به وجوه و احتمالات معنایی لفظ محدود است و به کاربردهای گوناگون آن اشراف و آگاهی ندارند.(ابن عربی،2241،ج 1، ص 21.به نقل از فصلنامه پژوهشهای قرآنی،4731،ش 12-22،ص 75)
آیت اللّه جوادی آملی نیز به این نظر گرایش داشته معتقد است الهی بودن آیات قرآن سبب امتیاز آن از سخن بشری شده،دلالت معنایی آیات را توسعه میدهد. ایشان مینویسد:«ممکن است برخی استعمال لفظ واحد در بیش از یک معنا را روا ندانند و بر این اساس ارادهء چند مطلب از یک لفظ قرآنی در نظر آنان صحیح نباشد؛ لیکن باید توجه داشت که امتناع متوّهم،یا بر اثر محدودیت ظرفیت لفظ است یا مضبوط بودن ظرفیت مستمع و یا محدویت علم و اراده متکلم و قسمت مهم آنچه در آن مبحث،بر فرض تمامیت آن،مطرح شده،به محدودیت علم و اراده متکلم برمیگردد نه مخاطب.پس اگر متکلم و مرید،خدای سبحان بود که هیچ محدودیتی از نظر علم یا اراده ندارد،محذوری در ارادهء چند مطلب از یک آیه و چند معنا از یک لفظ ندارد.»(جوادی آملی،8731،ج 1،ص 921 و 031)
2.تأثیر ویژگیهای مخاطب متن در جواز چندمعنایی
مسئله دیگری که میتواند در این بحث به عنوان مبنا مورد توجه قرار گیرد،این است که آیا نوع مخاطب سخن میتواند تأثیری بر جواز دلالت چندمعنایی داشته باشد یا نه؟ میدانیم که غرض اصلی از سخن گفتن ایجاد تفهیم و تفاهم و افاده و استفاده است. گوینده،سخن میگوید و با استخدام الفاظ و عبارات و جملهها در صدد است معانی درون ذهن و اندیشه خود را به شنونده منتقل کند.شنونده نیز با این قصد به سخن گوینده گوش فرا میدهد که به معانی و مقاصد و اندیشههای وی دست یابد؛حال فرض کنید گوینده با توانایی فوق العادهای که دارد لفظ یا الفاظی را به خدمت معانی چندی درآورد،اما مخاطب او این توانایی را نداشته باشد که در هنگام مفاهمه،به همهء آن معانی مقصود گوینده دست یابد.در این صورت چه رخ خواهد داد؟جز این است که شنونده یا تنها به دریافت یک معنا موفق خواهد شد و یا آنکه سخن گوینده برای وی مجمل و مبهم رخ مینماید؟در هر صورت به غرض سخن گفتن و غرض گوینده،لطمه وارد خواهد شد.
این قاعده در مورد قرآن کریم نیز جاری است.گرچه خدای عالم قدیر حکیم، توانمند است بر ایراد و صدور کلامی حامل معانی متعدد و گوناگون و همهء آن معانی میتواند مقصود و مراد او نیز باشد؛اما اگر مخاطب خدای تعالی از درک و فهم آن معانی ناتوان و محروم باشد،و جز یک معنا،به مقتضای حال خود،معنای دیگری از کلام الهی نفهمد و یا کلام خدا بر او مجمل یا مبهم رخ بنماید،آیا این مخل به غرض گوینده نخواهد بود؟نهایت آنکه مخاطبان قرآن در موارد ابهام و اجمال به پیامبر خدا(ص) مراجعه میکنند که در این صورت نیز اگر پیامبر برحسب مقتضای حال مخاطب و استعداد او تنها یکی از معانی آن لفظ را بیان کند،باز مقصود الهی تحقق نخواهد یافت.
برخی مفسران با استناد به آیاتی از قرآن کریم و روایتی منقول از معصومان(ع) معتقدند که مخاطب دیگر را هم باید در نظر گرفت:شخص پیامبر و همهء مردمی که در غیر مکه و مدینه به سر میبرند و نیز مردم نسلهای بعد.قرآن کریم خود بر مخاطب بودن این گروهها تأکید و تصریح کرده است: و أوحی إلی هذا القرءان لانذرکم به و من بلغ. (نحل44/)
براساس این آیه،سه گروه مخاطب کلام خدا خواهند بود:
1.رسول خدا(ص) که به آن حضرت وحی شده است (و اوحی الی هذا القرآن)؛
2.مخاطبان اولی و بدون واسطه پیامبر (لأنذرکم به)
3.همهء کسانی که در سایر مناطق جغرافیایی جز مکه و مدینه،زندگی میکنند،و همهء مردمی که در نسلهای بعد پا به عرصهء وجود خواهند نهاد (و من بلغ). از برخی روایات منقول از معصومان(ع)هم منحصر نبودن مخاطبان قرآن به مردم عصر نزول استفاده میشود.از امام باقر(ع)نقل است که فرمود:
ان القرآن حی لا یموت و الآیة حیة لا تموت فلو کانت الآیة اذا نزلت فی الاقوام و ماتوا ماتت الآیة،لمات القرآن و لکن هی جاریة فی الباقین کما جرت فی الماضین؛(عیاشی،1131،ج 2،ص 302)
قرآن و آیات آن حیات جاودانه دارند و هیچگاه فنا نمیپذیرند.پس اگر بگوییم با نابود شدن اقوام مورد نزول آیه،آن آیات نیز از بین میروند، باید بگوییم به طور مسلم،قرآن نیز از بین میرود.در صورتی که قرآن همانگونه که در حق گذشتگان جاری است،در حق حاضران و آیندگان نیز جاری خواهد بود. از امام صادق(ع)نیز نقل شده است:
ان القرآن حی لا یموت و انه یجری کما یجری اللیل و النهار و کما تجری الشمس و القمر و یجری علی آخرنا کما یجری علی اولنا؛(همان) قرآن کتابی جاودانه و فناناپذیر است و همچون شب و روز و ماه و خورشید جریان دارد و همانگونه که در حق گذشتگان جاری بود،در حق ما نیز جاری است.
گرچه این دو روایت در مقام بیان عدم انحصار احکام و معارف آیات به مورد نزولشان است،اما از آنها استفاده میشود که به دلیل جاودانه بودن قرآن کریم،مردم همهء نسلها در کنار مردم صدر اسلام مخاطب قرآن کریم میباشند.
بنا براین وجود دو مخاطب دیگر در کنار مخاطبان عمومی آیات قرآن در زمان نزول،میتواند مانع از هرگونه استبعاد یا محال بودن توسعه در دلالت الفاظ قرآن و چندمعنایی شود.همچنین مانع میشود از اینکه معانی آیات و الفاظ قرآن به فهم مردم عصر نزول منحصر باشند.
آیت اللّه جوادی آملی از جمله مفسرانی است که مخاطب اصلی آیات وحی را رسول خدا(ص)میداند.ایشان دربارهء نقش رسول خدا به عنوان مخاطب نخست آیات وحی،در جواز استعمال الفاظ قرآن در بیش از یک معنا مینویسد:
ممکن است برخی استعمال لفظ واحد در بیش از یک معنا را روا ندانند و بر این اساس ارادهء چند مطلب از یک لفظ قرآنی در نظر آنان صحیح نباشد...لکن باید توجه داشت که امتناع متوّهم یا بر اثر محدودیت ظرفیت لفظ است،یا مضبوط بودن ظرفیت مستمع و مخاطب...اگر محدودیت مزبور به لحاظ مخاطب باشد،مخاطب اصیل قرآن انسان کامل،یعنی حضرت رسول اکرم(ص)است که ظرفیت وجودی آن حضرت برای ادراک معانی متعدد در دفعهء واحد محذوری ندارد؛یعنی اگر مخاطبان دیگر صلاحیت تلقی چند معنا را از لفظ واحد ندارند، حضرت رسول اکرم(ص)چنین صلاحیتی را دارا است.(جوادی آملی، 8731،ج 1،921 و 031)
شاید هیچ یک از مفسران،مخالف این نباشند که مخاطبان آیات قرآن محدود به مخاطبان پیامبر در صدر اسلام نمیشود و باید مردم نسلهای بعد را نیز به عنوان مخاطبان قرآن کریم شناخت.بله در بحثهای اسباب نزول دربارهء جمعی محدود که برای ما معرفی هم نشدهاند،گفته شده است که معتقد بودند که در باب آیات احکام، عام بودن الفاظ ملاک حکم نیست،بلکه احکام آیات منحصر و مخصوص به مورد سبب نزول است.(ر.ک:سیوطی،بیتا،ج 1،ص 011؛رزقانی،0241،ج 1،ص 711- 011)اما این نظر از سوی محققان رد شده است،به علاوه اینکه همان گروه اندک نیز به وسیلهء قیاس،احکام آیات را به سایرین هم تعمیم میدادند.(ر.ک:سیوطی، همان.زرقانی،همان؛معرفت،ج 1،ص 162-362)
در میان میراث روایی ما،دستهای از روایات بر مخاطب بودن نسلهای بعد تأکید میکند.این دسته از روایات،پیشوایان معصوم را به عنوان یکی از مراجع و بلکه اصلیترین مرجع تفسیر و تبیین قرآن برای نسلهای پس از رسول خدا معرفی میکند.برخی ازاینروایات نیز مجموع فهم ظاهر و باطن و تنزیل و تأویل قرآن را به آنان منحصر میکند.(ر.ک:جوادی آملی،8731،ج 1،ص 75،57،97 و 301)برجستهترین این روایات،روایات معروف به«حدیث ثقلین»است که از رسول خدا(ص)نقل شده است.در این روایات که نقل آن به حد تواتر رسیده است،رسول خدا(ص)اهل بیت خود را عدل و هم وزن قرآن کریم معرفی کرده،به عنوان دو یادگار خود معرفی میکند.1
روایات مورد اشاره در بالا از جهت گوناگونی با بحث حاضر در ارتباط است و مشتمل بر مباحث گستردهای است که از طرح آنها در اینجا صرف نظر میکنیم؛(برای نمونه ر.ک:بابایی،1831،ج 1،ص 74-87؛جوادی آملی،همان)اما ازاینروایات میتوان دریافت که تأکید بر نقش و جایگاه اهل بیت پیامبر(ص)،در حقیقت تثبیت حلقه وصلی است میان نسل اول مخاطب قرآن کریم با نسلهای بعدی.توضیح اینکه در آغاز بحث به وجود سه مخاطب برای قرآن کریم اشاره شد:یکی پیامبر که دریافتکنندهء وحی است؛دوم مردم نسل اول که مخاطب پیامبر بودند؛سوم نسلهای بعد.بدیهی است که آیات قرآن کریم در فضاهای خاصی و برطبق مقتضیاتی نازل شد تا مردم را به سوی خدا و سعادت حقیقی هدایت کند،و پیامبر(ص)وظیفه دارد آن بخش از آیات وحی را که نیازمند تبیین و تفسیر است، برای مردم روشن سازد.اما پس از رسول خدا(ص)و از میان رفتن نسل اول مخاطب قرآن کریم،و ظهور مقتضیات جدید و فضایی متفاوت با فضای قبلی،و رخ نمودن نیازهای تازه،خلأ وجود پیامبر کاملا احساس میشود و چه بسا روند تفسیر آیات بر طبق اقتضائات زمان و نیازهای جدید مردم،دچار اختلال و مشکل میشود،و باعث میگردد مردم نتوانند با اطمینان به مراد خداوند دست یابند.در این حال،معرفی اهل بیت پیامبر(ص)به عنوان کسانی که میتوانند به طور کامل خلأ وجود پیامبر را پر کنند و نقش تفسیری آن حضرت را برای نسل دوم و سوم و...ایفا کنند،در حقیقت رسالت (1).ر.ک:مجلسی،3041،ج 2،ص 401،ج 61،ص 733،ج 32،ص 801-811،ج 42،ص 423، ج 53،ص 922-033،ج 06،ص 95؛ر.ک:امینی،ج 1،ص 71 به بعد،ج 5،ص 482 به بعد،ج 6،ص 033 به بعد،ج 7،ص 671 به بعد،ج 9،ص 872؛کنز العمال،9041،ج 1، ص 871،ج 5،ص 092.
اهل بیت(ع)برای پیوند مخاطبان بعدی به مخاطبان قبلی و اولی است.همچنین استمرار وجود حجتهای معصوم که دانش پیامبر در فهم و تفسیر آیات وحی را به طور کامل دارا هستند،بر این دلالت دارد که مردم همهء نسلها و عصرها همچون مخاطبان اولیهء قرآن،مخاطب قرآنند،که در این دسته از روایات بر آن تأکید شده است.
در روایت ذیل به این نقش معصومان به درستی و روشنی تأکید شده است:
عن مالک الجهنی قال قلت لابی عبد الله(ع):قوله عزّوجلّ و أوحی إلی هذا القرءان لانذرکم به و من بلغ؟قال:«من بلغ»ان یکون اماما من آل محمد فهو ینذر بالقرآن کما انذر به رسول اللّه(ص)؛(کلینی،ج 1،ح 102 و ح 16؛ حویزی،ج 1،ص 707؛عیاشی،ج 1،ص 653؛طبرسی،ج 4،ص 22)
مالک جهنی گوید از امام صادق(ع)دربارهء این آیه که میگوید:«و این قرآن به من وحی شده است تا شما را با آن انذار دهم و کسی که این قرآن به او برسد»سؤال کردم.حضرت پاسخ داد:مراد از«من بلغ» امامی از آل محمد است که با قرآن،مردم را انذار میدهد؛همانند رسول خدا که مردم را با قران انذار میداد.
ازاینروایت میتوان استفاده کرد هنگامی که همهء مردم اعم از مردم عصر نزول و کسانی که پس از آنها میآیند،مخاطب قرآن کریم باشند،و پیامبر نقش مفسر و مبین قرآن بودن را برای نسل اول،و پیشوایان معصوم نقش مفسر قرآن را برای نسلهای بعد بر عهده داشته باشند،در این حال اگر فرضا رسول خدا(ص)از آیهای تفسیری ارائه داد و یکی از پیشوایان معصوم در زمانی دیگر تفسیری و معنایی دیگر از آن ارائه داد، این دو تفسیر و معنای متفاوت از آیه،مصداقی از چندمعنایی خواهد بود.و یا اگر یکی از پیشوایان،تفسیری از یک آیه ارائه داد و پیشوای دیگر،معنایی دیگر از آیه بیان کرد،و یا همان امام در زمانی دیگر تفسیری دیگر از آیه،متفاوت با تفسیر اول،ارائه داد،باز از مصادیق چندمعنایی خواهد بود.همچنین اگر مخاطبان نسل اول براساس قواعد زبان و بدون سوء فهم،معنایی و برداشتی از آیه ارائه دهند و یکی از پیشوایان معصوم تفسیری متفاوت از آن به ما ارائه دهد،باز از مصادیق چندمعنایی است.
3.نقش محدودهء تاریخ و جغرافیایی در جواز چندمعنایی
مقصود از تأثیر محدوده تاریخی و جغرافیایی سخن آن است که اگر مخاطبان قرآن را محدود به منطقهء جغرافیایی خاصی بدانیم و یا به یک منطقهء خاص محدود ندانیم،آیا تأثیری در امکان و جواز دلالت چندمعنایی الفاظ قرآن خواهد داشت یا نه؟و نیز از نظر زمانی اگر مخاطبان قرآن کریم را به نسلی با ویژگیهای خاص که در مقطع زمانی معنی میزیستند،منحصر بدانیم و یا اینکه همهء انسانها در تمام عصرها و نسلها تا به امروز و تا پایان جهان بدانیم،در این نوع دلالت مؤثر خواهد بود یا نه؟این بحث غالبا تحت عنوان جهانی بودن،جامعیت و جاودانگی قرآن کریم مورد بحث قرار گرفته است.
جامعیت و جاودانگی قرآن دو مفهومی هستند که بیانگر شمول و گستردگی احکام و آموزههای قرآن کریماند.گرچه بحث دربارهء جامعیت و جاودانگی قرآن با بحث پیشین(مخاطب قرآن)رابطهء تنگاتنگی دارد،اما طرح مستقل این بحث افزون بر تأکید مباحث قبلی،جوانب بحث را روشنتر میکند.جهانی بودن و جامعیت قرآن، نگاهی عرضی به قرآن کریم دارد و به احکام و معارف قرآن کریم از جنبهء کمی و کیفی نظر میاندازد،اما جاودانگی نگاهی طولی به آموزههای قرآن کریم دارد و بیانگر جریان احکام و معارف قرآن در طول زمان است.
در مورد جاودانگی و نیز جهانی بودن آموزههای قرآن،کمتر اختلاف نظر است و یا اصلا اختلاف و تردیدی دربارهء آن وجود ندارد.آیات زیر دلیل جهانی بودن قرآن کریم است:
و ما أرسلناک إلاّ رحمة لّلعلمین؛ (انبیاء701/)
و ما هو إلاّ ذکر لّلعلمین؛ (قلم/ 25)
و مآ أرسلناک إلاّ کآفّة لّلنّاس بشیرا و نذیرا؛ (سبأ82/)
قل یأیّها النّاس إنّی رسول اللّه إلیکم جمیعا. (اعراف851/)
این آیات و آیات مشابه،بر جهانی بودن و جاودانگی قرآن کریم و اینکه آموزههای دین به زمان خاصی و یا جمعیت خاصی محدود نمیشود،دلالت دارند؛بلکه دعوت قرآن شامل ماهیت انسان با قطع نظر از خصوصیات فردی و جمعی و موقعیتهای جغرافیایی مختلف،میشود.(ر.ک:ایازی،0831،ص 122)
در کنار جاودانگی قرآن کریم بحث جامعیت قرآن را نیز داریم.در مورد جامعیت قرآن-برخلاف جاودانگی-با تفسیرهای مختلفی روبهرو هستیم.عدهای گفتهاند منظور از جامعیت،کامل و جامع بودن دستورها است؛به گونهای که در آن از هیچ نکته و مسئلهای غفلت نشده باشد و همهء آنچه را که لازم است بیان شود،قرآن آن را آورده است.خواه آن چیزها وصف دینی داشته باشد یا نداشته باشد.اما برخی دیگر در تفسیر جامعیت قرآن،گفتهاند که کافی است قرآن کریم اصول و قواعد کلی و راهکارهای مراجعه به منابع دیگر و زمینهء درک وظیفه و شناخت مسئولیت را بیان کند، و لازم است از ذکر جزئیات یا وارد شدن در اموری که در حوزه دین نیست،اجتناب کند.(همان)
گروهی دیگر معتقدند که مراد از جامعیت قرآن،بیان احکام و آموزههایی است که پس از آنها،دیگر نیازی به نسخ یا آوردن احکام جدید نباشد و اگر با علوم دیگر مقایسه شود،جامعیت و کمال به معنای نفی پیشرفت و تکامل دین در طول تاریخ است؛یعنی احکام شریعت و قرآن کریم کمبود یا نقصی ندارند تا کمالپذیر باشند. قرآن کریم همهء آنچه را که باید بیاورد،آورده است و این ما هستیم که باید معارف دین را به روز و مناسب با تحولات تفسیر کنیم.(همان،ص 102 و 202)
هیچ یک از این تفسیرها و برداشتها از مفهوم جامعیت دین و جامعیت قرآن به عنوان اصلیترین منبع احکام دین،و نیز تفسیرهای دیگری که احتمالا دربارهء آن ارائه شده است،برای ما اهمیت ندارد،و تأثیری در نتیجهء بحث نخواهد داشت.برای ما مهم اصل جامعیت قرآن است.ما جامعیت قرآن کریم را به هر معنا که بگیریم، خواه به معنای بیان همهء علوم و معارف،و یا بیان همهء احکام و معارفی که به حوزهء هدایت بشر مربوط است و یا طرح اصول و قواعد کلی احکام بدون پرداختن به امور جزئی،آنچه مهم است این است که در قرنها و نسلهای بعد و با توجه به گسترش دامنهء علوم بشری و بروز نیازهای جدید و مسائل نو،در تطبیق آیات قرآن بر این نیازها،با مشکل و ابهام مواجه هستیم؛به طوری که به دست آوردن احکام مسائل جدید از طریق ظواهر الفاظ،آنگونه که نسل اول میفهمیدند،امکانپذیر نیست؛ بلکه برای تطبیق آیات با مسائل و حوادث جدید،گاه لازم است به فراتر از دلالتهای ظاهری و آشکار الفاظ روی آورد.این برداشتهای جدید که به مقتضای نیازهای جدید از آیات وحی قرآنی صورت میگیرد،دستکم براساس برخی نظرات و مبانی در باب معیارهای تعدد معنا و نیز در بحث بطون قرآن،مصداقی از توسعه در دلالتهای قرآنی است.
با این توضیح روشن میشود که بحث جامعیت قرآن کریم،میتواند به عنوان یکی دیگر از مبانی موضوع مورد بحث مطرح باشد و پذیرش آن،براساس برخی نظرها،یکی از زمینههای طرح نظریهء چندمعنایی الفاظ قرآن را هموار سازد. در اینجا به بررسی تنها یک آیه که از مهمترین ادلهء جامعیت قرآن است، میپردازیم:
و نزّلنا علیک الکتاب تبینا لکلّ شیء و هدی و رحمة و بشری للمسلمین؛ (نحل98/)
و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم،در حالی که بیانکننده هر چیز و هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان است.
این آیه،روشنترین و صریحترین آیهای است که برای اثبات جامعیت قرآن میتوان به آن استدلال کرد.بدون شک مراد از کتاب در این آیهء شریفه،قرآن کریم است؛به دلیل آنکه در آیه،از نازل شدن آن بر پیامبر سخن رفته است.
اما در تفسیر آینه شریفه روایات فراوانی نیز از پیشوایان معصوم،و عمدتا از امام صادق(ع)نقل شده است.گرچه ابهام و اطلاق موجود در آیه در تعدادی از این روایت نیز وجود دارد،اما از سیاق و لحن این روایات بر میآید که آنچه در قرآن کریم موجود است و آیات شریفه بیانگر آنها است،بسیار بیشتر از آن چیزی است که از ظواهر الفاظ آیات استفاده میشود؛به طوری که اکثر این معارف و احکام به صورت قطعی برای احدی جز پیشوایان معصوم قابل دسترسی نیست.با این حال مسلما این روایات،نظر گروه اول در تفسیر جامعیت قرآن را تأیید نمیکند که معتقد بودند قرآن کریم جامع همهء دانشها و معارف بشری و همهء پدیدههای عالم است.در اینجا مناسب است که برخی از آنروایات را از نظر بگذرانیم:
مرازم از امام صادق نقل میکند که فرمود:
انّ اللّه تبارک و تعالی انزل فی القرآن تبیان کلّ شیء،و اللّه ما ترک شیئا تحتاج الیه العباد حتّی لا یستطیع عبد یقول لو کان هذا انزل فی القرآن الاّ و قد انزله اللّه فیه؛(عروسی حویزی،2141،ج 3،ص 47)
همانا خدای تعالی در قرآن بیان هر چیزی را نازل کرده است،و خدا بیان هیچ چیزی را که بندگانش به آن نیاز دارند،فروگذار نکرده است،تا کسی نتواند بگوید:ای کاش حکم این مسئله نیز در قرآن نازل شده بود، جز اینکه خدا حکم آن چیز را نیز در قرآن نازل کرده است.
در اینجا مشاهده میکنیم که همان اطلاق آیهء شریفه،در این روایت هم هست و لذا روایت نیز قابل دو تفسیر است:یکی اینکه قرآن کریم بیانگر همهء پدیدهها است، و دوم آنکه قرآن کریم تنها بیان احکام و معارف مورد نیاز بشر در زمینهء هدایت و سعادتمندی است.ازاینرو در اینجا نیز قراین حالیه و مقامیه و فضای حاکم بر گفتوگو و موضوعی که امام در زمینهء آن سخن میگفت،میتواند محدودکنندهء اطلاق حدیث شریف باشد.
در روایت دیگری به نقل از امام صادق(ع)آمده است: قال اللّه لموسی: و کتبنا له فی الألواح من کلّ شیء (اعراف541/) فعلمنا انّه لم یکتب لموسی الشّیء کلّه و قال اللّه لعیسی: «لیبیّن لهم الّذی یختلفون فیه» (نحل93/)و قال اللّه لمحمد(ص): «و جئنا بک شهیدا علی هؤلاء و نزّلنا علیک الکتب تبینا لّکلّ شیء» (نحل97/).(عیاشی،1141،ج 2،ص 882.عروسی حویزی،2141،ج 3،ص 37)
خدای تعالی دربارهء موسی گفته است:و ما برای موسی از هر چیز نوشتیم،و ما از این تعبیر دانستیم که خدا برای موسی همه چیز را ننوشت.و خدا دربارهء عیسی گفته است:تا خدا بیان کند برای آنها آنچه را که دربارهء آن اختلاف میکنند.و خدا دربارهء محمد(ص)گفت:و ما تو را آوردیم تا گواه بر اینها باشی و این کتاب را که بیان هر چیزی است بر تو نازل کردیم.
در روایت دیگر که باز از حضرت امام صادق(ع)نقل شده،آمده است که امام فرمود:
إنّی لآ علم ما فی السّموات و ما فی الآرض و اعلم ما فی الجنّة و اعلم ما فی النّار و اعلم ما کان و ما یکون.قال:ثمّ سکت هنیئة فرآی انّ ذلک کبر علی من سمعه منه،قال:علمت ذلک من کتاب اللّه عزّوجلّ.انّ اللّه عزوجلّ یقول:«فیه تبیان کلّ شیء»(کلینی،بیتا،ج 1،ص 402،ح 2؛عروسی حویزی،2141،ج 3،ص 67)
امام صادق(ع)فرمود:من همهء آنچه را که در آسمانها و زمین است، میدانم و نیز آنچه را که در بهشت و آنچه را که در آتش است،میدانم و نیز همهء آنچه در گذشته بوده است و آنچه در آینده به وجود آید را میدانم.راوی گوید:امام پس از این سخن،اندکی سکوت کرد و دید که(پذیرش)این سخن بر مستعمان سنگین آمد.ازاینرو به آنها گفت: من این همه دانش را از کتاب خدای عزوجل گرفتم.چه اینکه خدای عزوجل میگوید:«در آن بیان هر چیزی هست.»
توضیحات بیان شده در مورد دو روایت پیشین به مقدار زیادی درباره این روایت نیز صادق است.اما سیاق این روایت،دلالت دارد که امام علومی بسیار فراتر از آنچه دیگران از اشارات و دلالات صریح آیات به دست میآورند،از طریق قرآن در اختیار داشتند.نظیر این روایت روایات دیگری هم هست که علومی را با گسترهای بیش از معانی ظاهری الفاظ قرآن برای امامان معصوم اثبات میکند.در یک روایت آمده است که امام صادق(ع)فرمود:
من فرزند رسول خدا هستم و من به کتاب خدا علم دارم.و در کتاب خدا آغاز آفرینش و آنچه را تا روز قیامت به وجود خواهد آمد،آمده است،و در آن اخبار آسمانها و زمین و بهشت و دوزخ هم هست و خبر آنچه بوده است و آنچه به وجود خواهد آمد نیز در آن است.من همهء آن را میدانم همانگونه که به دستم نگاه میکنم.زیرا خدای تعالی فرموده است:
فیه تبیان لک شیء. (همان)
در روایت دیگری همان حضرت علومی را به قرآن کریم نسبت میدهند که عقل مردمان به آنها نمیرسد.(ر.ک:همان)
این روایات افزون بر اینکه بر جامعیت قرآن کریم دلالت دارد،از وجود علومی در قرآن خبر میدهد که امامان معصوم به آن آگاهی داشتند.ازاینرو اگر در روایتی معتبر تفسیری از آیات قرآن کریم متفاوت با تفسیر ظاهری الفاظ ارائه شد،آن تفسیر هم میتواند در کنار تفسیر ظاهری آیات،مراد خداوند تلقی شده و به عنوان تفسیری در عرض تفسیر اول مطرح و در نتیجه مصداق دلالتهای چندگانه قرآن کریم باشد.
جامعیت قرآن کریم از منظری دیگر
در باب جاودانگی قرآن کریم تبیین و تحلیل دیگری نیز میتوان ارائه داد.چنان که اهل معرفت گفتهاند عالم طبیعت کتاب تکوین الهی است،همانگونه که قرآن کریم هم طبیعت مکتوب خداوند است.بنا براین میان این دو هیچ تفاوتی نیست.هر دو ساخته و آفریدهء خداوند است و هر دو حق و واقعیت است.همهء قضایای قرآن صادق است؛همان طور که همهء پدیدههای عالم حقیقت و واقعیتاند.حال که هر دو حقیقتاند،اما از دو سنخ،پس همانگونه که مطالعه و فهم کتاب تکوین خداوند و عالم طبیعت دارای مراتب مختلف است،فهم و تفسیر کتاب مکتوب الهی نیز دارای مراتب است.و همانسان که برخی از مراتب فهم کتاب طبیعت در گذر زمان و پیشرفت علوم قابل درک است،به همین ترتیب بعضی از مراتب فهم کتاب مکتوب خداوند نیز به تدریج و با پیشرفت علوم قابل فهم و درک خواهد بود.هنگامی که ما کتاب تکوین الهی را مطالعه میکنیم،مشاهده میکنیم که مثلا انسان به خواب میرود و در هنگام خواب،روح از بدن او جدا میشود؛اما ارتباط آن با بدن همچنان برقرار است و آن روح و نفس همچنان تدبیر امور بدن را بر عهده دارد.اما بسیار مشاهده میشود که انسانی به خواب می رود و دیگر بیدار نمیشود.یعنی در همان حال خواب،مرگ او فرا میرسد و ارتباط روح با بدن کاملا قطع میشود.بسیاری نیز پس از ساعاتی خواب،روح دوباره به بدنشان باز میگردد و ساعاتی دیگر به زندگی خود ادامه میدهد تا اجل آنان فرا رسد.این یک واقعیت در عالم هستی است که به همین صورت در قرآن کریم نیز منعکس شده است و خداوند همهء این تحولات را به خود نسبت داده است:
اللّه یتوفّی الانفس حین موتها و الّتی لم تمت فی منامها فیمسک الّتی قضی علیها الموت و یرسل الاخری إلی أجل مّسمی؛
(زمر24/)
خدا جان مردم را هنگام مرگشان به تمامی باز میستاند،اما جانهایی که نمردند خداوند در وقت خواب آنها را می گیرد.پس از آن،هر جانی که به مرگ او حکم شده باشد نگه میدارد و جانهایی را که زمان مرگ آنها فرا نرسیده باشد تا اجل معنی دوباره به سوی بدن باز پس میفرستد.
بسیاری از آیات قرآن و شاید همهء گزارههای خبری قرآن هنگامی که در آنها دقت و اندیشه میشود،از همین قبیل است.
حتی آیات احکام تشریعی و باید و نبایدهای قرآن نیز به تناسب خود،از این قاعده مستثنا نیستند.به این معنا که اوامر و نواهی در قرآن همگی مطابق با حقایق،و واقعیاتی از مصالح و منافع زندگی فردی و اجتماعی انسان است.برای مثال در پایان آیه تشریع روزه(بقره381/)به ترتّب تقوا بر روزه،امید و بلکه وعده داده شده است. حال هنگامی که در عالم تکوین مطالعه و آثار روزهداری مسلمانان بررسی میشود، غالبا و یا در همهء موارد،آثار تقوا بر جسم و جان روزهداران مترتب میشود؛گرچه ظهور اثر تقوا در همهء روزهداران یکسان نیست و شاید سرّ تعبیر به«لعل»همین باشد.
با توجه به این تطاق چنانچه آیهای از قرآن به طور همزمان قال تطبیق بر چند پدیدهء تکوینی و یا به عبارت دیگر حاکی از چند پدیدهء تکوینی باشد،هریک از آن پدیدههای تکوینی میتواند به عنوان یک معنا برای آن آیه تلقی شود و مورد استشهاد معتقدان به دلالت چندمعنایی قرار گیرد.به آیه زیر توجه کنید:
و أرسلنا الرّیح لواقح فأنزلنا من السّمآء مآء فأسقینا کموه و ما أنتم له بخازنین؛ (حجر22/)
و بادها را باردارکننده فرستادیم،و از آسمان آبی نازل کردیم و آن را در دسترس شما قرار دادیم و شما ذخیرهکننده آن نیستید.
چنانچه با مطالعه در عالم تکوین نیز معلوم میشود که بادها تلقیحگر ابرها و گیاهان هستند تا آنها را بارانزا و ثمربخش کنند.مطابقت کتاب تکوین و تشریع (مکتوب)اقتضا میکند که آیه شریفه بر هر دو معنا حمل شود.و چون درک همهء مراتب پدیدههای عالم تکوین برای مردم عصر نزول ممکن نبود،درک همهء مراتب معانی کتاب مکتوب الهی نیز نه برای آن مردم ممکن است،و نه فهم همهء مراتب آیه از آن مردم مورد انتظار و متوقع است.بدیهی است که برای صحت نزول این دست از آیات قرآن برای مردم آن عصر،فهم یک وجه معنایی از طرف آنان کافی است.پذیرش این معنا در مورد خداوند که از دو صفت علم و قدرت مطلق برخوردار است و خالق هر دو کتاب عالم طبیعت و قرآن ملفوظ و مکتوب است،بسیار ساده و روشن است.او که میخواهد کتابش جاودانه باشد و تا عالم طبیعت برقرار است آن کتاب مکتوب نیز ثابت و پابرجا باشد،الفاظ و عبارات آن را به گونهای تنظیم میکند که پابهپای کشف حقایق عالم برای انسان،لایهها و سطوحی از معانی جدید نیز در آیات قرآن کریم برای مخاطبانش کف شود.افزون بر این با توجه به اختلاف سطح فهم اقشار مختلف انسانها،آیات قرآن میتواند از سطوح معنایی متفاوت برخوردار باشد.به این معنا که مردم عادی و غیر متخصص در علوم،یک سطح از معنای آیه را برداشت کنند،و متخصصان و عالمان و اندیشمندان،سطح یا سطوح دیگری از معانی آیات را درک کنند و هر دو معنا نیز میتواند مراد الهی باشد.به آیه زیر نیز توجه کنید: اللّه الّذی رفع السّموات بغیر عمد ترونها. (رعد2/)
این آیهء شریفه از نظر دستور زبان،قابلیت دو وجه معنایی دارد:در یک وجه جمله «ترونها»جملهای مستأنفه در نظر گرفته میشود و در نتیجه معنای آیه چنین خواهد بود:«خدا کسی که آسمانها را بدون ستونها برافراشت.شما این را میبینید.» در وجه دیگر«ترونها»صفت برای«عمد»در نظر گرفته میشود و در نتیجه معنای آیه چنین خواهد شد:«خدا کسی است که آسمانها را بدون ستونهایی که شما آنها را ببینید،برافراشت.»
تفاوت این دو وجه و دو معنا روشن است.بنا بر معنای اول،آسمانها بدون ستون خواهند بود.و بنا بر معنای دوم،آسمانها ستون دیدنی ندارند؛یعنی ستون دارند اما نادیدنی.حال حمل آیه بر هر دو معنا،این نتیجه را میدهد که آیه شریفه از دو سطح معنایی برخوردار است.در یک سطح با نگاهی عامیانه و عرفی،برای آسمانها هیچ ستونی دیده نمیشود،ازاینرو برای افرادی که چنین نگاهی دارند، آسمانها بدون ستون خواهد بود.در این برداشت ناگزیر مراد از ستون،ستونهای مادی است که محسوس و مثلا دیدنی باشند،که وجود آن برای آسمانها نفی شده است.برداشت این معنا از آیهء شریفه بیاشکال و صحیح است.همچنین معنایی که از آسمان به ذهن میآید،گنبدی آبی رنگ و مادی شبیه به سقف است که بر زمین سایه انداخته است.افسانه کوه قاف این برداشت از آسمان را از سوی گذشتگان تأیید میکند.1بدین ترتیب خدای تعالی برای مردمی که درک و فهمی بیش از این ندارند، برطبق فهم شان سخن گفته است و در عین حال غرض خدای تعالی از بیان آیات که همانا معرفی خود به بندگانش در آینه پدیدههای طبیعت هست،تأمین میشود.اما چنانچه کسانی باشند عالم به وجود نیرویی فوق العاده قوی که نقش ستونها را (1).کوه قاف کوهی افسانهای است که به پندار گذشتگان،کوهی عظیم بوده است که به گرد دنیا برآمده و از آن تا آسمان مقدار یک قامت انسان است،بلکه آسمان بر او مطبق است و سوره قاف نیز اشاره به آن دارد و جرمش از زمرد است و کبودی هوا از عکس رنگ آن است و ماورای آن، عوالم و خلایق فراوانند که حقیقت حالشان را غیر از خدا نداند.(ر.ک:یاقوت حموی،ج 4، ص 892؛دهخدا،ج 10،ص 52351)
بر عهده دارند،همچنان که در برخی روایات آمده است،1و یا پس از کشف مثلا نیروی جاذبه زمین که نگهدارندهء زمین و مانع از آمدن کرات دیگر به سمت زمین است، (ر.ک:مکارم شیرازی،9631،ج 71،ص 92 و ج 01،ص 011 و 111؛رضایی،1831، ص 151 و 251)آن وجه اول برای آنها معنا نخواهد داشت و مخاطب آیه،معنای دوم را از آیه برداشت خواهد کرد.در عین حال حمل آیه بر هر دو معنا هم صحیح خواهد بود.یا مراد از ستون،ستون مادی است و در این صورت آسمانها بدون ستون مادی برافراشته شدهاند و همه این را میبینند.و یا اینکه آسمانها با ستونهایی برافراشته شدهاند،اما ستونهایی نامرئی.
آنچه بیان شد حاصل دو دیدگاه متفاوت در تفسیر آیه شریفه است که طرفداران هر دیدگاه،نظر خود را صحیح میشمارند.برای کسی که با هر دو تفسیر مواجه شود، اگر معتقد به جواز دلالت چندمعنایی باشد،هر دو تفسیر میتواند صحیح باشد.
نسبت جاودانگی قرآن با نشانهشناسی
این تحلیل و تبیین از جاودانگی قرآن،میتواند تا اندازهای با مباحث نشانهشناسی2 (1).در ضمن روایتی که خالد از امام رضا(ع)نقل کرده،برداشت هر دو معنا از آیه شریفه انعکاس یافته است.برطبق این روایت،خالد از امام دربارهء معنای آیه شریفه و المساء ذات الحبک (ذاریات7/) سؤال میکند که امام پاسخ میدهند یعنی آسمان نسبت به زمین مشبک است.خالد با تعجب میگوید چگونه آسمان مشبک است،در حالی که خداوند میفرماید: رفع السماء بغیر عمد ترونها امام میفرماید:سبحان اللّه!مگر خداوند نمیگوید: بغیر عمد ترونها، پس ستونهایی هست،اما شما آن را نمیبینید.روشن است که راوی از آیه وجه اول را میفهمیده و امام(ع)او را به وجه دوم معنای آیه توجه میدهند.(ر.ک:علی بن ابراهیم،1141،ج 2،ص 823؛عروسی حویزی، 2141،ج 2،ص 084 و 184)
(2).نشانهشناسی یا«سمیولوژی»از دانشهای جدید رایج در غرب است.این دانش برای نخستین بار از سوی فردینان دوسوسور معرفی شد.نشانهشناسی کلا دانش درک معنا است.بنا براین معناشناسی بخش کوچکی از آن شامل میشود.با اینکه زبان هم یکی از نشانهها است و دانش معناشناسی از زیرمجموعههای نشانهشناسی،اما معناشناسان مطالعه خود را به معنای زبانی >
تطابق داشته باشد.علاوه بر این،به نظر میرسد که بتوان از منظر تحلیلی که این دانش نسبت به نشانههای موجود در عالم به ویژه نشانههای قراردادی دارد،برای آن تبیینی دیگر ارائه داد.در دانش نشانهشناسی،که به تفسیر نشانه ها و در حوزهای گستردهتر به تفسیر پدیدههای عینی و غالبا غیر مکتوب طبیعت میپردازد،آرا و نظریاتی مطرح است که طرح آنها مجالی دیگر میطلبد.وجه اشتراک همهء آن نظریات در این است که به مطالعه و تفسیر نشانهها و علایم(آیهها)میپردازند.در این دانش،گاه صورت کتبی الفاظ نیز به عنوان یک نشانه مورد مطالعه و تفسیر قرار میگیرد.
دو نکته درباره قرآن کریم برای ما بدیهی است.نخست آنکه این کتاب الهی برای ما(مردم غیر عصر نزول)متنی مکتوب است.ازاینرو قابلیت تفسیرهای مختلف را دارا است.دوم اینکه آیه و نشانه بودن آیات و سورهها،به دلیل رابطهء حقیقیای که با پدیدههای عالم دارد،فراتر از نشانه بودن خط و یک متن مکتوب بشری است.با این توضیح به تبیین متن مکتوب قرآن کریم و جاودانگی آن از منظر دانش نشانهشناسی مینشینیم.قیطوری در تحلیل آیات قرآن از منظر دانش نشانهشناسی میگوید:
به طور کلی رابطهء خدا با انسان با عنوان ارسال یا تنزیل،معرفی میشود.قرآن کریم از فرستادن پیامبران و رسولان به سوی اقوام سخن میگوید،که در هر حال،انسان،مخلوقات و زمین در این رابطه گیرنده مقهور به حساب میآیند.این رابطه در نگاه نخست رابطهای خطی است(قرآن کریم)،که در آن بیش از یک منبع وجود ندارد:خالق قادر مدبر و دارنده علم مطلق.رابطه خداوند با مخلوقات رابطه علم و قدرت مطلق است که در کتاب،و آیات آن متجلی میگردد،به طوری که کلام خدا عین خلق و بلکه پیش از آن قرار میگیرد.کتاب خدا بیانگر Z< محدود کردهاند و پژوهش در زمینه سایر نشانهها(غیر زبانی)را به حوزه بررسیهای نشانهشناختی محول کردهاند.(ر.ک:صفوی،9731،ص 43؛پی یر گیرو،0831،ص 41 به بعد؛ سجودی،2831،ص 22 به بعد.)
قدرت و علم بیکرانه او است.در آن سوی،یعنی جانب خداوند عالم فراگیر و مطلق است.اما در این سوی،فهم پابهپای سوء فهم حرکت میکند.و انسان در صورت تزکیه و به کارگیری ابزا علم میتواند به درجات مختلف،معنای آیهها را بفهمد.و شاید هیچگاه به منتهای فهم نرد راهی که انسان به سوی فهم آیات طی میکند،راهی است بیپایان.(ر.ک:قیطوری،2831،ص 03 و 13،با تصرف و تلخیص)
قیطوری همچنین درباره تفاوت گفتار خدا با انسان مینویسد:
انسان اگرچه بر گفتار و نوشتار اقتدار دارد،اما اقتدار او مطلق نیست؛ زیرا همواره سوء فهم،ارتباط را تهدید میکند.تفاوت زبان انسان و خدا نیز چنان که اشاره شد در علم و قدرتی است که در ورای کلام خدا نهفته است.در نوشتار خدا علم و قدرت در حد اعلی است و در نوشتار انسانی علم و قدرت اندک است.(ر.ک:همان،ص 33 و 43)
وی همچنین دربارهء ارتباط کلام خدا و جاودانگی آن با بطون قرآن مینویسد:
به نظر میرسد اینکه قرآن بطون بسیار دارد یا اینکه دلالتهای آن لا یتناهی است،در میان بزرگان دین مسئلهای بسیار بدیهیاست.گفتن اینکه وحی پیوسته در حال نزول یا سخن گفتن با انسان است،با اینکه تعبیر باید فرایندی مستمر و پویا باشد،همه اینها نشان از آگاهی مسلمانان به جنبههای زایا و پویای کتاب خدا دارد.(همان،ص 68)
با این همه،قیطوری انکار نمیکند که صدور متن قرآن کریم در یک شرایط زمانی و مکانی خاص با مخاطبانی ویژه،ناظر به همان شرایط بوده و علاوه بر اینکه مطابق با فهم و درک آن مخاطبان است،مطابق با شرایط و نیازهای آنان نیز میباشد و رنگ همان فضا و فرهنگ و زبان خاص حاکم بر مخاطبان نخستش می گیرد؛اما هرگز دایرهء دلالت آن محدود به فهم آنان نخواهد بود.او در این راستا میگوید:
البته سخن گفتن از اقتدار متن،به معنای نفی خواننده و جهان خارج از متن نیست؛چرا که متن در خلأ رخ نمیدهد و زبان هرچه باشد دربارهء
چیزی سخن میگوید.ولی اگرچه قرآن به عنوان کلام الهی از اساس با متن انسانی تفاوت دارد اما به لحاظ زبانی،تحت تأثیر همان قیود گفتاری حاکم بر زبان است.به همین دلیل خواننده در مواجه با آن سعی دارد تا جملهها را در رابطه با بافت خاص تعبیر کند.این عمل منطقا،شرط ضروری فهم است؛چرا که فهم در خلأ رخ نمیدهد. (همان،ص 201 و 401)
او همچنین میافزاید:
آیات قرآن دو نقش را به طور همزمان ایفا میکند.هم با فرد خاص و دریافت خاص ارتباط دارد،و هم با همگان.ارتباط با همگان رهایی از بافت خاص را ضروری میسازد.ازاینرو آیات قرآن در عین ارتباط با مخاطب و بافت خاص،ضرورتا باید خود را از آن بافت رها سازد.(همان، ص 421)
بدین ترتیب این تحلیل از کلام خدا که از منظری دیگر همان تحلیل اهل معرفت از کتاب الهی را تقریر و تثبیت میکند،دلالت روشن بر جاودانگی قرآن کریم و آیات وحی الهی دارد.و بر همین اساس آرای دیگری که در باب مخاطبان قرآن و محدود بودن قرآن به فهم آنان که پیشتر به آن اشاره شد،و نیز سایر رویکردها نسبت به جاودانگی قرآن کریم،نمیتواند قابل دفاع باشد.
در اینجا یک نمونه از آیات قرآن را در چارچوب یافتههای علوم تجربی از همین منظر تحلیل میکنیم.در این تحلیل توجه داریم که اولا آیهای بررسی میشود که ناظر به پدیدههای عالم طبیعت است.ثانیا گوینده و آفریننده آیه قرآن،همان آفریننده عالم طبیعت است.ثالثا خدای تعالی به عنوان خالق جهان هستی و به عنوان گوینده کلام وحی و آیات قرآن از علم و قدرت بینهایت برخوردار است.رابعا،همانگونه که جهان طبیعت آیه و نشانه خدا است،الفاظ و آیات قرآن نیز نشانهء او است.ازاینرو آیات قرآن از دو جهت میتواند در چارچوب دانش نشانهشناسی مورد تأمل قرار گیرد: هم از این جهت که خود مستقیما یکی از پدیدههای عالم و نشانهای از نشانهها است،
و هم از این جهت که کلام مکتوب است و کلام و خط نیز از این جهت که نشانه و دال بر معنا است،یکی از موضوعات دانش نشانهشناسی است.بنا براین میان پدیدههای عالم طبیعت و آیات ناظر برآن پدیدهها رابطهای متقابل و دو سویه وجود دارد.به این معنا که هر نوع کشفی در باب پدیدههای عالم طبیعی میتواند موجب کشف لایههای جدید آیات وحی باشد و معانی جدیدی را از آنها به ما ارائه دهد؛بدون آنکه معناهای پیشین آیه را نفی کند،از سوی دیگر،هر تفسیر صحیحی از آیات قرآن کریم، به طوری که هیچ خطایی در آن محتمل نباشد-مانند تفسیر پیامبر و پیشوایان معصوم -زمینهساز کشف لایههای جدیدی از پدیدههای عالم خواهد شد.
حال به آیه زیر توجه کنید:
و ءایة لّهم اللّیل نسلخ منه النّهار فإذا هم مّظلمون؛و الشّمس تجری لمستقرّ لّها ذلک تقدیر العزیز العلیم.
(یس73/ و 83)
و نشانهای[دیگر]برای آنها شب است که روز را از آن برمیکنیم و به ناگاه آنان در تاریکی فرو میروند،و خورشید تا قرارگاه ویژه خود جریان مییابد.این تقدیر عزیز دانا است.
در این آیه شریقه دو نکتهء زبانی قابل توجه است:نخست آنکه لام در«لمستقر» هم میتواند به معنای«فی»باشد و هم میتواند به معنای«الی».دوم آنکه واژه «مستقر»نیز از نظر صرفی ممکن است اسم زمان یا اسم مکان و یا مصدر میمی (قرار گرفتن/مستقر شدن)باشد.1
شاید مسلمانان صدر اسلام از آیهء
و الشّمس تجری لمستقرّ لّها
این طور میفهمیدند که خورشید هر روز طلوع میکند و به موجودات زمینی نور و گرما میبخشد و تا غروب،آن گاه که در قرارگاه خود آرام میگیرد،جریان دارد.(ر.ک: طبرسی،5141،ج 8،ص 524)و یا این چنین میفهمیدند که:خورشیدی که با حضور (1).سه وجه بیان شده مطابق با ظاهر قواعد صرف عربی است و برای فهم متون کهن عربی در صورتی هر سه نظریه پذیرفتنیاند که از طرف اعراب اصیل استعمال شده باشند؛زیرا قیاس در زبان و استعمال واژگان قابل قبول نمیباشد.
و عدم حضور خود روز و شب را سبب میشود،در طول زمان جریان و همواره وجود و دوام خواهد داشت تا زمانی که آرام بگیرد و به خاموشی گراید.(همان)این دو برداشت از آیه مبتنی بر نگاه عامیانه به حرکت و جریان خورشید در مکان(حرکت ظاهری از مشرق به مغرب)و زمان است.و هر دو برداشت نیز با توجه به همین نگاه عامیانه صحیح است؛در عین حال غرض خداوند از این آیه نیز تأمین شده است:معرفی روز و شب و خورشید به عنوان آیه و نشانهء خدا.ازاینرو فهم گذشتگان از آیه نیز اشکالی وارد نیست.
با کشف این حقیقت که خورشید ثابت است و زمین به دور خورشید میچرخد، برداشت اولی و عامیانه از حرکت زمین اصلاح میشود و از آن به بعد گرچه باز هم مردم و حتی متخصصان علم نجوم خورشید را متحرک حس میکنند،اما خورشید را ثابت میبینند.این کشف علمی مناقاتی هم با آیه فوق ندارد.
با کشف دیگری دبارهء حرکت طولی و انتقالی خورشید که میگوید:خورشید با مجموعه منظومه شمسی در وسط کهکشان راه شیری به سمت معین و ستاره دور دستی که آن را ستاره«وگاه»(مکارم شیرازی،9631،ج 81،ص 283)یا«نسر ثابت»(طباطبایی،1931،ج 71،ص 98)نامیدهاند،در حرکت است،همین معنا بر آیهء فوق قابل تطبیق است،و پابهپای تغییر معرفت بشر نسبت به خورشید،معرفت او نسبت به آیهء شریفه تغییر کرده است.به این معنا که لایهء دیگری از معنای آیه برای ما روشن میشود.البته در این تطبیق باید لام در«لمستقر»به معنای الی و«مستقر» نیز اسم مکان تلقی شود،و در نتیجه معنای آیه چنین میشود:
و الشّمس تجری لمستقرّ لّها
یعنی:خورشید به طرف قرارگاهی که برای آن در نظر گرفته شده،در حرکت است.
باز کشف دیگری صورت میگیرد و متقابلا به دنبال آن فهم و برداشت دیگری از آیه شریفه به دست میآید.در این کشف تازه،برای خورشید حرکت وضعی،یعنی حرکت به دور خود اثبات میشود و همین معنا مطابق و موافق با آیه شریفه احساس میشود.برای برداشت این معنا از آیه،باید لام در«لمستقر»به معنای«فی»و«مستقر» اسم مکان باشد.بنا براین معنای آیه چنین خواهد شد:
و الشّمس تجری لمستقرّ لّها؛
«خورشید در قرارگاه خود(به دور خودش)حرکت میکند.»
کشفی دیگر،برای خورشید حرکاتی درونی اثبات میکند.چنان که برخی از دانشمندان معتقدند که خورشید علاوه بر حرکت وضعی و حرکت انتقالی،دارای حرکت دیگری در درون خود است.به این معنا که درون خورشید دائما انفجارات هستهای صورت میگیرد،تا انرژی نورانی و گرما تولید کند.(ر.ک:رضایی،1831، ص 561 و 661)و همین انفجار باعث زیرورو شدن مواد مذاب داخل خورشید شده، گاه تا کیلومترها به بیرون پرتاب میشود؛چنان که سطح خورشید نیز در هر دو ساعت و چهل دقیقه،با سرعت شش کیلومتر به داخل و خارج میرود.(ر.ک:همان،ص 661)
این کشف علمی و مقایسه و تطبیق آن بر آیه مورد بحث،برداشت دیگری را به دنبال دارد.در این برداشت از آیه،لام به معنای فی،و«مستقر»نیز اسم مکان در نظر گرفته میشود.همچنین در این برداشت فعل«تجری»نیز متناسب با معنای اصلی خودش که در مورد مایعات به کار میرود،معنا میشود.
در نتیجه معنای آیه چنین خواهد شد:«و خورشید در محل استقرارش همچون آب در جریان است و دایما زیرورو میشود.»(ر.ک:همان،ص 861)
بدین ترتیب با هر کشف علمی و مقایسه آن با آیه مورد بحث،معنای آیه نیز متناسب با آن کشف علمی تغییر میکند،و در همه این موارد معنا و غرض اصلی آیه شریفه ثابت و لا یتغیر باقی مانده است و آن معرفی جریان خورشید به عنوان یکی از آیات الهی است.گفتنی است که در همهء این مراحل،برداشتها،و کشفها،حقیقت آیه ثابت است و هیچ تغییری در آن راه نمییابد؛همچنان که در مورد خورشید نیز با کشفهای مختلف،در حقیقت و ماهیت آن تغییری رخ نداده است؛بلکه تنها آگاهی انسان،پیدرپی نو و تازه میشود.
طرح این نمونه برای آن بود که پیوندی میان دانش نشانهشناسی و تطبیق تفسیرهای علمی متفاوت از آیات قرآن کریم ایجاد و راهی برای اندیشه بر روی این نظریه باز شود.طبیعتا این تحلیل در صورتی قابل پذیرش نهایی میباشد که اولا برداشتهای مختلف از قرآن برطبق قواعد حاکم بر زبان باشد.ثانیا کشفیات علمی
مسلم و قابل تجربه و اثبات باشد و ثالثا موارد نقض نداشته باشد.
در باب جاودانگی قرآن کریم با آرا و رویکردهای دیگری نیز مواجهیم که قابل تأمل است.(ر.ک:اسعدی،6831،ص 011 به بعد)
در روزگار اخیر،برخی نویسندگان که با تکیه بر اصل نوپرداز هرمنوتیک در فهم متون،مبانی و ذهنیتهای برون دینی را بر مفاد متون دینی حاکم شمرده و به عبارتی به روش نکوهیدهء تفسیر به رأی،رسمیت بخشیدهاند،در راستای منطبق ساختن آموزههای دینی بر شرایط جدید اندیشهء بشری و توقعات و تصورات انسان امروزی به توجیه و تأویل بسیاری از متون دینی دست زده،نهایتا در برابر صراحت بسیاری از آنها چاره را تنها در این دیدهاند که آن متون را متعلق به فضای فرهنگی عصر نزول ببینند.
روشن است که در فرهنگ اصیل دینی،اولا تفسیر به رأی و اصل قرار دادن رأی و ذهنیت بروندینی و تحکیم آن بر مفاد دین به شدت نکوهیده است و ثانیا ادلهای که پیشتر به آن اشاره شد،گواه روشنی بر جاودانگی پیامهای قرآن به عنوان اصل مسلم دینی است.(هان،ص 111)
نتیجه
در مقاله حاضر سه مبنای فرامتنی برای چندمعنایی معرفی شد.در مبنای نخست،که ناظر به ویژگیهای گویندهء متن بود،سه دیدگاه وجود داشت.دیدگاه مختار آن بود که قرآن کریم گرچه متنی ادبی و مطابق با زبان عربی و قواعد حاکم بر آن است،اما ویژگیهای منحصر گویندهء آن،یعنی خدای متعال،سبب امتیاز کلام خدا بر کلام بشری است و چندمعنایی ثمرهء عادی و طبیعی کلام خدا میباشد.در مبنای دوم که ناظر به ویژگیهای مخاطب متن بود،برای قرآن کریم سه نوع مخاطب متفاوت تعریف شد.که وجود هر سه مخاطب زمینهء چندمعنایی را هموارتر میکند.مخاطب نخست رسول خدا است که آیات الهی بر آن حضرت وحی شده و همهء مقاصد خدای متعال را به طور کامل دریافت کرده است،مخاطب دوم مردم عصر نزول و مخاطبان بلا واسطه آن حضرتاند که آیات و تبیین آن را از پیامبر دریافت میکردند،و مخاطب سوم پیشوایان معصوماند که همهء مقاصد الهی از آیات وحی را از پیامبر دریافت کرده و نقش آن حضرت را برای مردم عصرهای بعد در تبیین آیات قرآن بر عهده گرفتهاند. در مبنای سوم نیز از جاودانگی و جامعیت قرآن کریم سخن به میان آمد.مقتضای این جامعیت و جاودانگی نیز پذیرش چندمعنایی است.در این بخش نوعی رابطه میان جاودانگی و جامعیت قرآن کریم با دانش نشانهشناسی بیان شد که این نیز وجود چندمعنایی در قرآن کریم را اثبات میکند.
منابع
1.ابو حیان الاندلسی،البحر المحیط فی التفسیر،تحقیق صدقی محمد جمیل،بیروت، دار الفکر،0241 ق.
2.اسعدی،محمد،سایهها و لایههای معنایی،قم،بوستان کتاب،6831.
3.العروسی الحویزی،علی بن جمعه،تفسیر نور الثقلین،قم،مؤسسهء مطبوعاتی اسماعیلیان،2141 ق.
4.ایازی،سید محمد علی،فقهپژوهی قرآنی،قم،مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، 0831.
5.بابایی،علی اکبر،مکاتب تفسیری،قم،پژوهشگاه حوزه و دانشگاه،1831.
6.پییرگیرو،نشانهشناسی،ترجمه محمد نبوی،تهران،مؤسسه انتشارات آگاه، 0831.
7.جوادی آملی،عبد اللّه،تسنیم،قم،مرکز نشر اسراء،8731.
8.خمینی،سید مصطفی،تحریرات الاصول،تحقیق سید محمد سجادی،مؤسسة الطبع و النشر،طبع اول،5352.
9.دهخدا،علی اکبر،لغتنامه،تهران،مؤسسهء انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 3731.
01.رضایی اصفهانی،محمد علی،پژوهشی در اعجاز علمی قرآن،کتاب مبین، 1831.
11.زرقانی،مناقل العرفان فی علوم القرآن،بیروت،دار المعرفه،0241 ق.
21.سجودی،فرزان،کاربرد نشانهشناسی،تهران،نشر قصه،2831.
31.سیوطی،جلال الدین،الاتقان فی علوم القرآن،تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، قم،منشورات رضی،بیتا.
41.صفوی،کورش،درآمدی بر معنیشناسی،تهران،حوزهء هنری،9731.
51.طباطبایی،محمد حسین،المیزان،بیجا،مؤسسهء مطبوعاتی اسماعیلیان، 1931 ق.
61.طبرسی،فضل بن حسن،مجمع البیان،بیروت،مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 5141 ق.
71.علی بن ابراهیم،تفسیر قمی،بیروت،دار السرور،1141 ق.
81.عیاشی،محمد بن مسعود،تفسیر عیاشی،بیروت،مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، طبعة الأولی،1141 ق.
91.قیطوری،عامر،قرآن،ساختشکنی و بازگشت نشانه،قم،کتاب طه،2831 ش.
02.کلینی،محمد بن یعقوب،الکافی،تصحیح علی اکبر الغفاری،تهران،دار الکتب الاسلامیة،بیتا.
12.مجلسی،محمد تقی،بحار الانوار،بیروت،دار احیاء التراث العربی،3041 ق.
22.محی الدین،محمد بن علی(ابن عربی)،تفسیر ابن عربی،تحقیق عبد الوارث محمد علی،بیروت،دار الکتب العلمیه،2241 ق.
32.معرفت،محمد هادی،التمهید فی علوم القرآن،قم،مؤسسة النشر الاسلامی،بیتا. 42.مکارم شیرازی و همکاران،تفسیر نمونه،قم،دار الکتب الاسلامیة،9631.
52.نکونام،جعفر،درآمدی بر تاریخگذاری قرآن،قم،نشر هستینما،0831.
62.هندی،کنز العمال،تصنیف ندیم مرعشلی و اسامه مرعشلی،بیروت،مؤسسة الرسالة،9041 ق.
72.یاقوت حموی،معجم البلدان،بیروت،دار صادر،بیتا.