loading...

تبادل دانش

  درآمدی بر مبانی کلامی استنباط از قرآن  احمد مبلغی مجله فقه و حقوق تابستان 1383 - شماره 1 (از صفحه 17 تا 36)   چکیده : مبانی کلامی استنباط از قرآن به عنوان یک

بهاره مظاهری بازدید : 347 1395/02/24 نظرات (0)

 

درآمدی بر مبانی کلامی استنباط از قرآن 

احمد مبلغی

مجله فقه و حقوق تابستان 1383 - شماره 1 (از صفحه 17 تا 36)

 

چکیده :

مبانی کلامی استنباط از قرآن به عنوان یکی از مباحث مبانی کلامی اجتهاد و منابع آن از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.سامان دادن منابع مطالعاتی و تعیین میزان اثرگذاری هر منبع در حوزه فقه بسیار با اهمیت استگرایش‌های فقهی فقیهان سنت محوری است توجه به استفاده از روش های دیگری مانند بهره‌گیری از قرآن، دریچه‌های جدیدی را به سمت مطالعات فقهی و چشم اندازهای استنباطی می گشایددر این نوشتار بیشتر به لحاظ طرح بحث مبانی کلامی استنباط از قرآن در دو محور بهره گیری کلامی نسبت به قرآن و تعیین شیوه های دریافت مبانی کلامی قرآن، مورد بررسی قرار گرفته است.

کلمات کلیدی قرآن، استنباط احکام، مبانی کلامی

 

 

 

اهمیت و ضرورت‌ بحث‌ از مبانی کلامی

مبانی کلامی اجتهاد و منابع آن به رغم اهمیت از جمله مباحثی است که تاکنون به صورت کامل به آن پرداخته نشده و مطالعاتی که پیرامون آن تـا‌ ایـن‌ زمان انجام گرفته اندک و کم رنگ بوده است. تحولات فقه پژوهانه در سال‌های اخیر اگر چه اندیشمندان را به ضرورت بررسی و

 

فقه و حقوق » شماره 1 (صفحه 20)

 

شناسایی مبانی‌ کلامی‌ کشانده است ولی باید اذعان نمود ایـن مـبحث هم چنان چشم به راه تحقیقاتی جدی و پر دامنه می باشد.

در واقع تنها هنگامی باید از فقهی ضابطه‌مند سخن گفت‌ که‌ مبانی‌ عقیدتی و مبنایی آن از‌ نوعی‌ یکدستی‌ و هماهنگی برخوردار باشد. این به آن معنا اسـت کـه رقیبان در اندیشه‌ورزی‌های فقهی علاوه بر رعایت چارچوبه‌های اجتهاد، به هماوردی‌ با‌ یکدیگر‌ از ره‌گذر نگرش‌های کلامی نیز همت گمارند و صاحب‌ هر ایده و دیدگاهی در فقه به جای مجادله و تأکید بر مـباحث غـیر پایـه‌ای به طرح مبانی و باورهای‌ کـلامی‌ خـود اهـتمام ورزد.

به طور قطع دسته بندی این مبانی‌ راه را برای تنقیح و تکثیر آن باز می کند؛ همان طور که از ره‌گذر تنقیح و تکثیر‌ آن‌ها‌ می‌ تـوان بـه ضـابطه‌مندی بیش‌تر فرایند استنباط و نتیجه بخشی گسترده‌تر گفت‌گوهای‌ فـقهی‌ خـوش‌بین‌تر و امیدوارتر شد.

آن چه در این میان از اهمیت خاصی برخوردار است بررسی مبانی‌ کلامی‌ استنباط‌ از قرآن است. شاید بتوان ادعا نـمود مـراجعه کـم‌رنگ به قرآن جهت‌ استنباط‌ تا‌ حدودی از عدم تنقیح مبانی کـلامی استنباط از آن ناشی شود. ما به جای‌ سامان‌ دادن‌ به مطالعاتی منبع شناسانه و تعیین منطقی میزان اثرگذاری هر مـنبع در حـوزه فـقه‌ به‌ سمت سنت می رویم و تقریباً همة فضای تنفس موضوعات پژوهـشی را بـه‌ سنت‌ اختصاص‌ داده‌ایم. شکستن سدهای این ارتکاز پر تأثیر می تواند به شکل‌گیری زوایای تازه انجامیده‌ و دریـچه‌هایی جـدید را بـه سمت مطالعات فقهی و چشم اندازهای استنباطی بگشاید. به‌ نظر‌ می‌ آید «سـنت مـحوری فـقهی» اگرچه پاره‌ای از ابعاد آن درست و کاملا مستدل است ـ که‌ در جای خود باید به آن پرداخت ـ ولی ابـعادی از آنـ‌ نـیز‌ بیش‌ از آن که بر بنیانهای صحیح و نیازهای فقهی استوار باشد محصول به فراموشی سپردن‌ روشـ‌های‌ پیـچیده‌تری‌ هم چون بهره‌گیری از قرآن است. تأکید بر نقش سنت تا آن‌جا‌ پیش‌رفته‌ اسـت کـه اگـر در مواردی محدود و به صورت مهار شده نیز به قرآن استناد می‌شود‌ معمولاً‌ این کـار پس از آن صـورت می گیرد که فقیه به پشتوانه‌ روایتی‌ از دل سنت به سطحی از آرامش‌ دست‌ یـافته‌ اسـت و تـنها به منظور تقویت و تأکید‌ سنت و یا گاه به عنوان تبرک و تیمن به قرآن مراجعه مـی‌ کند.

این نـوشتار به عنوان گام نخست‌ ـ و بیش‌ تر‌ در‌ جهت طرح اصل بحث می­کوشد مـطالبی‌ را‌ دربـاره مـبانی کلامی استنباط از قرآن در دو محور ارایه دهد. در‌ محور‌ نخست به بهره‌گیری از مبانی کلامی‌ نسبت به قـرآن و در‌ مـحور دوم بـه تعیین شیوه‌ دریافت‌ مبانی کلامی از قرآن می­پردازیم.


فقه و حقوق » شماره 1 (صفحه 21)

 

1) بهره‌گیری از مبانی کلامی نسبت به قرآن

برای ارایـه‌ تـوضیحی‌ روشن‌گر نسبت به این موضوع‌ ناگزیر‌ باید‌ در سه محور‌ مهم‌ بحث نمود:

1ـ1. بهره گیری‌ از‌ مبانی کلامی جـهت اثـبات منبع بودن قرآن؛

2ـ1. بهره گیری از مبانی کلامی جهت تعیین‌ قلمرو‌ آیات الاحکام؛

3ـ1. بهره گـیری از مـبانی‌ کلامی‌ در تعیین‌ متدلوژی‌ استنباط‌ از قرآن.

1ـ1. بهره گیری‌ از مـبانی کـلامی جـهت اثبات منبع بودن قرآن

این محور از بحث نسبت بـه دو بـحث‌ بعدی‌ از جایگاهی بنیادین برخوردار است چه‌ آن‌که‌ پرسش‌ اصلی‌ در‌ این محور آن‌ اسـت‌ کـه آیا قرآن منبع استنباط واقـع مـی شود یـا نـه و پیـداست پاسخ به این پرسش‌ پیش‌ شـرط‌ ورود در دو بـحث بعدی (نقش مبانی‌ در‌ تعیین‌ قلمرو‌ قرآن‌ و شیوه استنباط از آن) به حساب مـی آیـد. تا وقتی این گام نخست ـ اثـبات منبع بودن قرآن بـرای اسـتنباط ـ برداشته نشود سخن گفتن از تـعیین‌ قـلمرو آیاتی که می‌توان از آن‌ها استنباط نمود و یا سخن گفتن از شیوه‌های استنباط از قرآن و مـبانی کـلامی آن‌ها بی‌جا و بی‌معنا است.

بحث از امکان اسـتنباط از قـرآن‌ در‌ گـرو مثبت و یا مـنفی بـودن پاسخ به این پرسـش اسـت که آیا قرآن برای عرف و عموم فهم پذیر است یا نه. اگر فهم پذیـر بـودن قرآن به‌ اثبات‌ برسد امکان اسـتنباط از آن را مـی‌توان پذیرفت و اگـر عـکس آن یـعنی فهم ناپذیر بودن قـرآن ثابت گردد و یا دست کم‌ فهم‌ پذیر بودن آن ثابت نشود‌ راهی‌ برای پذیرش امکان اسـتنباط از قـرآن باقی نمی ماند.

از همین جا بسیاری از عـالمان کـوشیده‌اند بـر فـهم‌پذیر بـودن قرآن دلیل اقـامه کـنند. پاره‌ای از‌ این‌ دلایل را تمسک به‌ مبناهایی‌ کلامی تشکیل می‌دهد که در ادامه آن‌ها را مرور می‌کنیم:

الف. مبنای کلامی (مـعجزه بـودن قرآن)

برخی از عـالمان اصولی فهم‌پذیر بودن قرآن را با تمسک بـه مـبنای اعـجاز قـرآن اثـبات نـموده‌اند‌ یکی‌ از این عالمان آیت الله خویی است. وی در رد این استدلال که الفاظ قرآن رموزی است که تنها نبی(ص) و معصومین(ع) آن را می فهمند، می‌گوید: «این که قرآن‌ از‌ سنخ رمزها‌ باشد بـا این حقیقت که قرآن معجزه ارشاد کننده خلق به سوی حق است منافات دارد پس‌ اگر برای قرآن


فقه و حقوق » شماره 1 (صفحه 22)

 

ظهوری که اهل لسان آن را بفهمند در‌ کار‌ نباشد‌ معجزه بودن آن دچار اختلال خواهد شد الواعـظ الحـسینی البهسودی، 1417، ج2: 122)

ب. مبنای کلامی حکمت

مبنای کلامی ‌‌حکیم‌ بودن خداوند در دوره رویارویی اصولیون و اخباریون، به مبنایی برای اثبات استنباط‌ از‌ قرآن‌ نزد اصولیون بدل شد؛ با این استدلال که خداوند به دلیل بـرخورداری از حـکمت و دوری از لغو به سخنی که معنای آن فهمیدنی نیست تکلم نخواهد کرد‌ و اراده معنای خلاف‌ ظاهر‌ نیز نمی کند.وحید بهبهانی در اثبات معناداری قرآن و فهم‌پذیری مـعنای آن می‌گوید:

«خداوند در خـطاب خود سخنی را که معنای آن فـهمیده نـمی شود نخواهد گفت» (بهبهانی، بی‌تا: 111)

ناگفته نماند‌ در صورتی می‌توان با تمسک به مبنای حکمت ـ به صورتی که گذشت ـ فهم پذیر بودن قرآن را برای عموم بـه اثـبات رساند که پیش از آن مـبنای «مـخاطب بودن‌ عرف‌ برای کلام شارع» را به اثبات رسانده باشیم. بر اساس این، در برابر اخباریون ـ که از اساس منکر توجه خطاب خداوند به غیر معصوم هستند ـ استدلال یادشده ناکافی‌ است؛‌ زیرا در صـورت صـحت مبنای آنان، مقتضای حکمت آن است که خداوند به کلامی که مخاطب اصلی نمی‌فهمد تکلم نکند. در این صورت، فهم و عدم فهم کسانی که‌ اصلاً‌ مخاطب نیستند به هیچ وجه معیار نیست.

دیدگاه اخـباریون در ارتـباط با قرآن

شایان تـوجه است که اخباریون نیز ـ دانسته یا ندانسته در اثبات یکی از اصلی‌ترین ادعای خویش، یعنی‌ عدم‌ امکان‌ استفاده و اسـتنباط مستقیم از‌ قرآن،‌ از‌ برخی مبانی کلامی بهره گرفته‌اند که در زیر مهم‌ترین آنـ‌ها را مـرور مـی کنیم:

الف. قرآن مخاطبان خاص دارد

این مبنای کلامی در‌ روایات‌ منعکس‌ شده است. اخباریون از این مبنای کلامی نتیجه‌ گرفته‌اند‌ که بـا ‌ ‌تـوجه به این که استنباط از مقو‌له فهم است، تنها امامان هستند که به قـرآن عـلم دارنـد‌ و اگر‌ افراد عادی که مخاطبان واقعی قرآن نیستند به سراغ آن‌ روند دچار خطابینی و خـطایابی خواهند


فقه و حقوق » شماره 1 (صفحه 23)

 

شد و در عمل تنها ره‌آورد رجوع آن‌ها انباشت فهم‌های اشتباه و نابجا‌ از‌ این کتاب الهـی خواهد بود.*

در پاسخ به ایـن بـرداشت نه چندان‌ عمیق‌ اخباریون از روایتی که منشأ شکل‌گیری مبنای کلامی «خاص بودن مخاطبان قرآن» است می توان گفت:‌ گاه‌ از‌ یک عقیده کلامی درست، تصویری نادرست در ذهن نقش می بندد، در‌ این‌ صـورت‌ اگر آن عقیده را با همان تصویر مبنایی برای یک اندیشه قرار دادیم آن‌ اندیشه‌ از‌ اعتبار ساقط است. به تعبیر دیگر، در بهره‌گیری از یک اعتقاد کلامی علاوه بر‌ درست‌ بودن اصل آن، لازم است تـصویری مـبهم، تک بعدی و غیر شفاف از‌ آن‌ نداشته‌ باشیم، وگرنه پشتوانه قراردادن آن برای اندیشه‌سازی غیر منطقی است.

در مورد «مخاطب بودن‌ امامان‌ برای قرآن» همین وضعیت قابل مشاهده است. آنان بدون این کـه تـصویری درست‌ از‌ مراد‌ نهایی روایت داشته باشند به برداشتی سطحی از آن دست زده‌اند. توضیح بیش تر این‌ که:‌ «مخاطب بودن امامان برای قرآن» را به دو صورت می توان تفسیر‌ نمود؛‌ یکی‌ آنـ‌که آنـان مخاطب انحصاری قرآن هستند و دیگر این‌که آنان مخاطب ویژه قرآن می باشند.‌ اخباریون‌ به‌ تفسیر اول اعتقاد دارند؛ اما این اعتقاد صحیح نیست زیرا مانعی از‌ نظر‌ عقل وجود ندارد کـه بـرای قـرآن ـ به عنوان کتاب هدایت ـ بـه صـورت هـم‌زمان مخاطبانی‌ متعدد‌ و متفاوت به لحاظ میزان ادراک و برداشت، وجود داشته باشد. به‌ تعبیر‌ دیگر، هر چند باید پذیرفت که عبور‌ از‌ ظواهر‌ قـرآن و دسـت یـابی به راز و رمزهای‌ مفهومی و بیانی آن تا حد زیادی از حـوزه تـیررس مخاطبان عام قرآن‌ خارج‌ است. ولی از آن جا‌ که‌ ظواهر قرآن‌ متضمن‌ احکام‌ بسیاری است، همین میزان از توانایی‌ مخاطبان‌ عام در فـهم و بـرداشت از ظـواهر قرآن کفایت می‌کند تا این‌ کتاب‌ مهم را در شمار منابع اصـلی‌ استنباط و در پیشاپیش‌ آن‌ها‌ قرار دهیم. در واقع باید‌ گفت‌ از آن‌جا که فهم اولیه و ابتدایی از قرآن برای انسان‌های عادی مـیسر،‌ اسـت‌ قـرآن به خوبی می تواند‌ به‌ عنوان‌ یک منبع قدرتمند‌ استنباطی‌ مـورد اسـتفاده قرار گیرد.‌ شاهد‌ این مطلب آن‌که هم احادیث در موارد بسیار

______________________________________

* کرکی می گوید:

«ان القرآن نزل علی‌ وجه‌ التـعمیة بـالنسبة الی اذهـان الرعیة»

این نتیجه‌ (عدم‌ امکان استفاده‌ از‌ قرآن)‌ گاه خود به دلیلی‌ برای نفی اعـتبار دانـش اصـول تبدیل شده است. وی می گوید:

«ان اکثر المسائل الاصولیة انما‌ یتجه‌ العمل بها عند العامة دون الخـاصة‌ لأنـ‌ بـعضها‌ مبنی‌ علی‌ ان القرآن منزل‌ علی‌ قدر عقول الرعیة و انهم مکلفون باستنباط الاحکام منه و ان عـلمه غـیر خاص باهل البیت(ع)‌ بل‌ هم‌ و غیرهم من العلماء فیه سواء (کرکی،304).


فقه و حقوق » شماره 1 (صفحه 24)

 

از‌ مردم‌ خواسته‌اند‌ تـا‌ در‌ یـک مـورد خاص به طور کلی در قرآن دقت کنند و از آن بهره ببرند و هم قرآن خود بارها گـروه‌های مـختلف از جمله مؤمنین، مردم یا‌ مسلمانان را مخاطب قرار داده و آن‌ها را دعوت به دقت و تأمل در آیـات خـود نـموده است. به این ترتیب، وجود عده‌ای خاص و با قابلیت برتر در میان‌ گروهی‌ از مخاطبان که از قـدرت فـهم متعالی برخورداراند و می‌توانند از یک سو دیوارهای ظاهری را پشت سر بگذارند و از سوی دیـگر خـطاهای دیـگران را در فهم قرآن‌ اصلاح‌ کنند، به معنای آن نیست که دیگران به صورت کلی مخاطبان قرآن مـعرفی نـگردیده و کـنار زده شوند.

از این رو اشتباه اخباریون در‌ شناخت‌ یک روایت سایه‌ای سنگین بر‌ تمامی‌ فقه آنـ‌ها انـداخته است.

ب. عدم اختلاف در قرآن

اخباریون از مبنای کلامی «عدم اختلاف در قرآن» چنین برداشت کرده‌اند که بهره‌گیری مستقیم از قرآن در‌ فقه‌ درسـت نـیست منطق آنان‌ در‌ این زمینه این است که در صورت استفاده از قرآن، به دلیـل فـهم‌های متفاوت فقیهان از آن، استنباط‌های متعدد رخ خواهد داد. از ایـن رو نـاگزیر بـاید از منبع دانستن‌ قرآن‌ صرف نظر کرد؛ زیـرا بـه اعتقاد آن‌ها بروز این تنوع در برداشت، ناسازگار و ناقض مبنای کلامی «عدم اختلاف در قـرآن» اسـت. در واقع اخباریون تلاش می کـنند تـوضیح دهند‌ کـه‌ بـا مـنبع‌ دانستن قرآن مجبور خواهیم شد ایـن کـتاب آسمانی را بر خلاف مبنای کلامی خویش اختلاف پذیر بدانیم.

محقق کرکی می گوید:

«القرآن انما نـزل عـلی محمد و آله(ع) و هو‌ عندهم‌ واضح‌ مـبین لا اختلاف فیه و انما اخـتلافه ظـاهر بالنسبة الینا و نحن مأمورون بـالرجوع إلیـهم فی تفسیره‌ و ‌‌تأویله‌ و معرفة المراد منه»( کرکی، بی‌تا: 93)

در پاسخ باید میان دو موضوع «اخـتلاف‌ در‌ قـرآن»‌ و «اختلاف در برداشت از قرآن» تفاوت قـایل شـد هـیچ گاه نباید وقـوع اخـتلاف در‌ برداشت از قرآن را به مـعنای وجـود اختلاف در قرآن به حساب آورد.‌ آن‌چه مبنای کلامی است‌ اولی‌ است نه دومی. اما صـحت اسـتنباط از قرآن ـ با وجود امکان اختلاف در بـرداشت از آن ـ مـوضوعی است کـه بـاید دیـد آیا دلیل دارد یا نـه. به نظر اصولیون،‌ دلیل دارد و در جای خود از آن بحث شده است. بخشی از این ادله مبناهای کلامی است، کـه گذشت.


فقه و حقوق » شماره 1 (صفحه 25)

 

اما آنـ‌چه مسلم است این است که از مـبنای کـلامی عـدم اخـتلاف‌ در‌ قـرآن نمی توان عـدم صـحت استنباط ازآن را به دست آورد.

2ـ1. بهره گیری از مبانی کلامی جهت تعیین قلمرو آیات الاحکام

در تعیین تعداد آیات‌الاحکام چند دیـدگاه وجـود دارد کـه به‌ مهم‌ترین‌ آن‌ها اشاره می کنیم:

دیدگاه اول: آیات الاحـکام سـیصد آیـه اسـت. ایـن دیـدگاه را غزالی، (غزالی، ج 2: 350) رازی (قرضاوی،1410 ق: 17) و قرافی (همان) ارایه کرده‌اند.

دیدگاه دوم: آیات‌ الاحکام‌ پانصد آیه است. این دیدگاه را بسیاری از عالمان از جمله علامه حلی، ( حلّی، 1404 ق: 242) بزدوی حنفی ( بزدودی حنفی، 1410 قـ: 28) و عالمانی دیگر‌ (طباطبائی:‌ 576)‌ ارایه نموده‌اند.

دیدگاه سوم: آیات الاحکام‌ نهصد‌ آیه‌ است. این دیدگاه متعلق به عبدالله مبارک می‌باشد.

دیدگاه چهارم: همه یا بیشتر آیات در معرض استنباط قرار دارند. (الشوکانی، 1419 ق:‌ 250‌ – ابن بدران:­180)

پرسش این اسـت کـه آیا کسانی که‌ همه‌ یا بیشتر آیات را در معرض استنباط می دانند از مبانی کلامی ـ هر چند به صورت ارتکازی و ناخودآگاه‌ ـ تأثیر پذیرفته اند.

در پاسخ باید گفت: یکی از مبانی کلامی،‌ معجزه بـودن قـرآن است. نسبت به ماهیت اعجاز قرآنی بحث و گفت‌گوی فراوان در گرفته است. پاره‌ای آن‌ را‌ در‌ ویژگی‌های بیانی و فصاحت و بلاغت دیده‌اند و پاره‌ای ضمن تأکید‌ بر‌ ایـن مـوضوع، مقولات دیگری را نیز مشمول اعـجاز دانـسته‌اند. یکی از مواردی که از دیدگاه پاره‌ای‌ از‌ عالمان‌ بیانگر اعجاز قرآن می‌باشد، اعجاز در تشریع است. در توصیف اعجاز تشریعی‌ می‌توان‌ تفسیرهای‌ متفاوتی ارایه نمود؛ مانند اعجاز تـشریعی از نـظر کمال؛ به این مـعنا کـه قرآن‌ بهترین‌ قوانین‌ لازم را برای سعادت بشر ارایه نموده است که این امر از هیچ یک‌ از‌ مکاتب قانون‌گذار برنمی‌آید. بنا به تفسیر دیگر، اعجاز تشریعی در جامعیت، پوشش‌دهی هم‌ زمان‌ نسبت‌ به عـرصه‌های مـختلف است. به تعبیر دیگر، گرد آوردن و تلفیق نمودن میان عرصه‌های‌ گوناگون‌ وضعیتی است که تنها قرآن از پس آن بر آمده است.

تفسیر سوم آن‌ که‌ قرآن‌ در نحوه ارایه قوانین معجزه کرده است؛ یعنی اگر قـانون‌گذار در مـتون قانونی از راهـ‌ ارایه‌ مواد و تبصره‌های قانونی قادر به قانون‌گذاری شده است، قرآن به صورتی‌ شگفت‌انگیز‌ و استثنایی توانسته است در قـالب جملات کوتاه و با بهره گیری از تمام ظرفیت نهفته


فقه و حقوق » شماره 1 (صفحه 26)

 

در‌ تعبیرها‌ به ارایه هـمزمان احـکام بـپردازد. البته می توان همزمان همه تفسیرها را‌ برای‌ اعجاز تشریعی در نظر گرفت.

نمی‌توان انکار کرد که چه بسا کسانی کـه ‌ ‌تـمام و یا بیشتر‌ قرآن‌ را در معرض استنباط دیده‌اند از اعجاز تشریعی متأثر شده‌اند. با این‌ تـوجیه‌ کـه اگـر اعجاز تشریعی را به اعجاز‌ از‌ نظر‌ جامعیت توجه قرآن به عرصه های گوناگون‌ تفسیر‌ کنیم، ایـن ایده طرح می گردد که تعداد آیات‌الاحکام بر خلاف آن چه‌ شهرت‌ یافته ـ سـیصد و یا‌ پانصد‌ آیه ـ نـیست؛‌ بـلکه‌ هر آیه یا بسیاری از آیات‌ برخوردار‌ از حکم و یا احکامی است. همین طور اگر اعجاز تشریعی را‌ به‌ اعجاز در شکل ارایه احکام معنا‌ کنیم، در این صورت‌ انحصار‌ آیات الاحکام به پانصد و یا‌ سـیصد آیه نتیجه دلالت های مطابقی آیات است و طبیعی است که قرآن‌ به‌ اقتضای اعجاز در شیوه ارایه،‌ فراتر‌ از‌ تکیه بر دلالت‌ های‌ مطابقی، به راه ها،‌ شگردها‌ و لطایف خاص بیانی برای انتقال احکام پرداخـته است.

3ـ1. بـهره گیری از مبانی کلامی‌ در‌ تعیین متدلوژی استنباط از قرآن

در بررسی‌ متدلوژی‌ استنباط از‌ قرآن،‌ با‌ دو فراز از بحث‌ رو‌به‌رو هستیم:

بهره‌گیری از شیوه‌های عرفی در استنباط از قرآن؛

میزان بهره‌گیری از سنت در استفاده و برداشت‌ از قرآن.

توضیح هر یک را در‌ زیر‌ پی‌ می‌ گیریم:

بهره گیری از شیوه‌ های‌ عرفی

مبناهای کـلامی چـندی وجود دارد که با استناد به آن‌ها می توان ضرورت به کار گیری‌ شیوه‌های‌ عرفی‌ را در بهره‌گیری از قرآن به اثبات‌ رساند.‌ برخی‌ از‌ این‌ مبانی‌ عبارتاند از:

أ. سخن گفتن خداوند به زبان عرف

از ایـن مـبنا در اثبات صحت به کارگیری شیوه‌های عرفی در استنباط از قرآن استفاده شده است. استفاده از این‌ مبنا در این جهت کاملاً منطقی است؛ زیرا اگر بپذیریم قرآن به زبان محاوره عرفی نازل شـده اسـت، بـاید قبول کنیم که می‌توان قـاعده‌ها و قـالب‌های ایـن محاوره را در‌ استنباط‌ از قرآن به کار گرفت.


فقه و حقوق » شماره 1 (صفحه 27)

 

بسیاری از اصولیون با استناد به همین مبنای کلامی، قاعده‌ها و شیوه‌های متعدد و متنوعی را برای بهره‌گیری از قرآن ارایه کـرده انـد؛ از جمله:

الف. در‌ تـشخیص مفاهیم و مصادیق عناوین وارد شده در کلام شارع معیار عـرف اسـت. امام خمینی بر اساس مبنای یاد شده (یعنی رعایت چاچوبه‌های‌ عرفی‌ در خطاب‌های شرعی) امر تشخیص‌ عناوین‌ واردشده در شرع را از دو حـیث مـفهوم و مـصداق به عرف وا‌میگذارد. وی می‌گوید:

«از آن جا که خطاب‌های شارع با عرف مـانند خطاب‌های‌ عرف‌ با عرف است و برای‌ او رویه‌ای خاص غیر از رویه عقلا وجود ندارد، پس به ناچار در تشخیص مفاهیم وارد شـده در خـطاب‌های شـارع و نیز مصادیق آن‌ها نظر عرف متبع است؛ همان‌طور که‌ در‌ خطاب‌های عـرف بـا عرف چنین است» (امام خمینی، 1410، ج 1: 25)

ب. ضرورت استفاده از مفهوم و منطوق در بهره گیری از قرآن.

اگر بپذیریم که خطاب های قـرآن بـه زبـان‌ عرفی‌ شکل گرفته‌ است، استفاده از مفهوم و منطوق ـ که دو قالب بیانی در عرف مـی بـاشد ـ بـه‌ عنوان شیوه‌ای جهت استنباط از قرآن مطرح می گردد.

در چارچوب همین‌ بینش،‌ مرحوم‌ کاشف الغطا اعـتبار مـفهوم و مـنطوق را به عنوان شیوه‌ای قابل استفاده مورد توجه و تصریح قرار ‌‌داده‌ است. وی پس از تأکید بر ایـن کـه انسان می تواند خطاب‌های خداوند‌ را‌ بفهمد،‌ می گوید:

«در ـ تحقق و اعتبار ـ فهم، تفاوتی میان مـستند بـودن آن بـه منطوق‌ با مستند بودن آن به مفهوم نیست؛ـ هر چند ـ مدلول بودن منطوق‌ اولاً و بالذات اسـت‌ و مـدلول بودن مفهوم ثانیاً و بالعرض می‌باشد

در همین چارچوب، وی هفت سنخ مفهوم را بر می‌شمارد که از نـظر او از اعـتبار بـرخوردارند. این هفت سنخ عبارت‌انداز:

مفهوم شرط، مفهوم بدایت، مفهوم‌ غایت، مفهوم حصر، مفهوم اولویت، مفهوم علت، مـفهوم تـلازم، مفهوم اقتضا. (کاشف الغطا، ج1: 185)

2 ـ مبنای کلامی حکمت خداوند

«حکمت» از جمله مبانی کلامی اسـت کـه در سـطحی قابل توجه برای‌ تعیین‌ شیوه بهره‌گیری از قرآن به آن تمسک شده است. در زیر به مواردی از تـمسک بـه ایـن مبنا اشاره می کنیم:


فقه و حقوق » شماره 1 (صفحه 28)

 

الف. اثبات وجود حقیقت شرعیه در موارد بسیار

مرحوم کاشف الغطا‌ با‌ تـمسک بـه حکمت الهی، وجود حقیقت شرعیه را در سطحی گسترده به اثبات می رساند. به نظر او اگر بگوییم شـارع الفـاظی اولیه را برای مواردی پرجریان هم‌چون حج‌ و نماز و... وضع نکرده است، سخنی نـاسازگار بـا مبنای حکمت الهی بر زبان جاری کـرده‌ایم. عـبارت او چـنین است:

«هر کس که در جاده انصاف است، می دانـد کـه خداوند‌ سزاوارتر‌ است‌ به رعایت حکمت در برطرف‌ کردن‌ دشواری‌ از رعیت و دفع اشتباه از کـسانی کـه دغدغه پیروی از امر او و شنیدن سـخنانش را دارنـد؛ رعایت حـکمت در‌ وضـع‌ کـردن‌ الفاظی اولیه ـ به هنگام ارایه شـریعت ـ بـرای‌ تمام موارد پر جریان مثل حج، نماز، روزه، زکات یا نبوت، امامت، قـضاوت، خـطبه، حکومت، ایمان، اسلام یا کفر‌ و نـحو‌ آن. چگونه به ذهـن خـطور می کند و در مخیله‌ گذرد کـه شـارع با همه زیادی مهربانی و فراوانی لطف و شدت عنایت به رعیت و داشتن نهایت‌ حـکمت،‌ آنـ‌ چه را که تاجر در تجارت و صـانع در صـناعت خـود‌ لحاظ‌ می کـند، لحـاظ نکند. پس ثبوت حقیقت شـرعیه در نـتیجه دست زدن شارع به وضع‌های اولیه،‌ امری‌ نیست‌ که به استدلال و قیل و قال نیاز داشـته بـاشد". (کاشف الغطا،‌ بی‌تا،‌ ج 1: 146)

ب. اثبات حجیت مـفهوم شرط

یکی از عـالمان اصولی بـرای اثـبات حـجیت مفهوم شرط‌ به‌ مـبنای‌ حکمت تمسک جسته است:

«انه لو لم یفد التعلیق انتفاء الحکم عند انتفاء الشرط لکان‌ التعلیق‌ لغواً یجب تـنزیه کـلام الحکیم عنه» (میرزای قمی، بی‌تا: 176)

آیا در عـمل، از‌ شـیوه‌ هـای‌ عـرفی بـرای استنباط از قرآن بـهره گـرفته شده است؟

اگرچه بیان داشتیم به اقتضای مبانی‌ کلامی،‌ بهره‌گیری از شیوه‌های عرفی در استنباط از قرآن ضرورت دارد، ولی باید اذعان‌ کـرد‌ آنـ‌چه‌ نـتیجه خواهد داد این است که فراتر از مرحله تـصدیق و اظـهار نـظر در عـمل،‌ فـقیهان‌ از شـیوه‌های عرفی بهره گرفته باشند.

در این زمینه سؤال این است که‌ مبانی‌ کلامی‌ به صورت جزیی و در رویارویی با وضعیت‌های عملی تا چه میزان توسط فقیهان به‌ کار‌ گرفته‌ شـده است. به تعبیر دیگر، با توجه به فرصت به وجود آمده‌ در‌ گشوده شدن دریچه‌هایی به سمت تعیین شیوه‌های استنباط از قرآن به مدد پاره‌ای از مبانی کلامی،‌ فقیهان‌ از این فرصت تا چـه انـدازه در فقه و یا اصول استفاده‌ نموده‌اند.


فقه و حقوق » شماره 1 (صفحه 29)

 

واقعیت این است آن چه اتفاق افتاده بهره‌گیری‌هایی‌ اندک‌ و پراکنده است. در زیر به چند نمونه‌ از‌ موارد بهره‌گیری از قالب‌های مهم و تعیین کننده عرفی که در کلمات فقیهان‌ وجود‌ دارد، اشـاره مـی کنیم.

توجه به‌ این‌ نمونه‌ها تا‌ حدودی‌ ظرفیت‌ و کارآمدی نهفته در شیوه‌های برگرفته‌ شده‌ از مبانی کلامی را نشان می‌دهد.

1 ـ استنباط از قرآن بر اساس‌ سیاق

هر جمله‌ای می‌تواند حامل دو پیام بـاشد:‌ نـخست، پیام ظاهری و برخواسته‌ از مفهوم مـشخص واژگـان و یا‌ جمله؛ و دوم، پیامی تعبیه شده در لابلای کلمات و سیاق آن. اگر‌ به‌ روند و جهت گیری حاکم‌ بر‌ کلامی‌ توجه کنیم، از‌ این‌ روند و نحوه سـوق‌ دادنـ،‌ به نکته‌هایی پی می‌بریم کـه در کـلمات و جملات آن کلام، اثری از آن‌ها‌ نیست.‌ سیاق را باید محصول چینش کلمات‌ و نوع به‌ کارگیری‌ آن‌ ها در جملات دانست.‌ در واقع سیاق از دل هم‌نشینی و هماهنگی کلمات و جمله تولد می‌یابد. توانایی سیاق‌ از‌ آن‌جا سرچشمه مـی‌گیرد کـه بر خلاف‌ مدلول‌ واژه‌ و یا‌ جمله، می‌تواند تصویرگر‌ حاله‌هایی‌ از معنا در فضاهای گسترده‌تر باشد. سیاق یک جمله گستره‌ای کش‌دار و قبض و بسط‌پذیر را‌ برای‌ مخاطبان‌ خود ایجاد می نماید. از این رو‌ میان‌ هوش‌ و دانـایی‌ و نـیز آگاهی صـاحب سخن یا نویسنده از یک سو و غنای سیاق جملات او از سوی دیگر رابطه‌ای مثبت وجود دارد. به عنوان مثال حـافظ ضمن این‌ که شاهکاری بزرگ را خلق نموده است سیاق کلمات او نـیز عـرصه‌ای گـسترده‌تر و گاه تحسین برانگیزتر را به رخ می کشد. هم چنین می توان به سعدی اشاره نمود‌ که‌ هم در انـتقال ‌ ‌مـستقیم پیام‌های خود به زبانی ساده، استادانه عمل نموده و هم در طراحی سیاق یا فـضایی کـه هـمگان را ارضا کند زیرکانه و هوشمندانه سخن گفته‌ است.‌ حال اگر انسان‌ها با تکیه بر استعدادهای ذاتـی و هوشمندی‌های اکتسابی خود در سیاق‌گذاری این گونه ماهرانه عمل کرده‌اند به یقین کلام خـداوند‌ را‌ باید حاوی بزرگ‌ترین و در‌ عـین‌ حـال نغزترین سیاق‌گذاری‌های در دسترس بشر دانست. به بیان دیگر، اگر متکلم، خداوند حکیم و دانا باشد، دو گزینه پیش‌رو داریم:

اول آن که بگوییم‌ خداوند،‌ به رغم عالم مطلق‌ بودن،‌ از تعبیه مطالب بی‌شمار در لا‌به‌لای کلام خود سـر باز زده و هم چون عوام، سخن می‌گوید و کلامش از دقت‌ها، ظرافت‌ها و نکته‌های عالمانه خالی است.


فقه و حقوق » شماره 1 (صفحه 30)

 

روشن است که چنین‌ نسبتی‌ به کلام خداوند، باطل و سخیف است. چگونه ممکن است شاعری چون حافظ از همة دانش، دقـت و فـطانت خود در غنی سازی اشعارش بهره گیرد، اما خداوند، کلامش را‌ از‌ این امتیاز‌ بزرگ محروم سازد!

اما گزینه دوم آن که خداوند گرچه با زبان مردم با آن‌ها سخن گفته است،‌ اما علم و حکمت خود را بـه انـدازه ظرفیت کلام و فهم‌ بشر،‌ در آن ساری و جاری نموده است. نکته‌ها و مطالبی که در سیاق کلام است، از جمله ‌‌این‌ حکمت ها است.*

حاصل این سیاق شناسی در قرآن می تواند به کمک استنباط‌ بشتابد‌ و یـکی از پیـچیده‌ترین عرصه‌های استنباطی را تا حد زیادی روش‌مند و عینی نماید. در واقع‌ با دقت و رمز گشایی از سیاق جملات قرآنی می توان دریچه‌هایی از‌ کشف کاربردی مفاهیم قرآن‌ را‌ به سمت استنباط گشود تا فـقیهان بـا بـرنامه‌ای مشخص و در چارچوبه‌ای قابل پی‌گیری بـه دخـالت دادن قـرآن در فرآیندهای استنباطی خود همت گمارند.**

متأسفانه این ظرفیت کمتر به فرصتی پیش روی‌ فقه بدل گشته است و فقیهان کمی به این قابلیت تـوجه نـموده‌اند. بـهره گیری از این ویژگی ممتاز قرآن به صورت کـم‌رنگ در طـول تاریخ فقه ادامه داشته است که هر‌ چه‌ به دوران معاصر نزدیک می شویم جلوه بیشتری می یابد، اگر‌چه در

__________________________________

* مـطالعه قـرآن بـا رویکردی این چنینی نیز گویای آن است که سیاق‌های قرآنی بـه شکل تأثیر گذاری از‌ غنا‌ و ژرفنا برخوردار است. با این توصیف می­توان احتمال داد که دست کم بخشی از هفتاد بـطن مـورد اشـاره روایات در قرآن در محدوده سیاق‌های آن گنجانده شده است.‌ البته‌ این بحث نـیازمند مـطالعه و تحقیق گسترده‌تر می باشد که در این مجال زمینه پرداختن به آن فراهم نیست. ولی در صورت اذعان به ایـن‌که بـخشی از بـطن‌های قرآن‌ در‌ دل‌ سیاق‌های آن نهفته مانده است،‌ باید‌ اعتراف‌ نمود که نگاه ما بـه سـیاق در وضـع فعلی نگاهی بدوی است. به هر حال شاید بتوان ادعا نمود که اگر‌ زمـینه‌ دریـافت‌ هـمه این بطن‌ها در دست نیست

** البته تکیه‌ بر‌ سیاق شناسی به همان اندازه که فرصت گـرانبها اسـت، احتمال به اشتباه افتادن در آن نیز بسیار زیاد است؛‌ از‌ این‌ رو برای بهره‌گیری، باید سـیاق شـناسی را قـاعده مند نمود.

برخی از این قواعد ـ که ممکن است به کار گرفته شود ـ عبارت است از:

ـ آن چه را‌ سـیاق‌ مـی‌ دانیم نباید بر خلاف ظهور آیات دیگر باشد؛

ـ در سیاق، توجه‌ به‌ ضمایر، اشاره‌ها و... بـسیار مـهم است؛

ـ بـه بهانه کنار هم قرار گرفتن چند آیه، نباید فوراً‌ از‌ سیاق‌ استفاده نمود.

و قواعد دیگری که بـا تـأمل ممکن است بنیان نهاده شود.

از این‌ رو‌ ضروری می نماید پیرامون سیاق شناسی، بـا تـأمل بـه پیش رویم؛ زیرا هر کس‌ ممکن‌ است‌ سیاق را مطابق فهم کاذب خود تشخیص دهد. بـرای ایـن کـه به توافقی عرفی‌ و عالمانه برسیم، باید به تأسیس قواعد سیاق شناسی بپردازیم.


فقه و حقوق » شماره 1 (صفحه 31)

 

نـگاهی کـلان و از‌ بالا‌ به‌ فقه نمی‌توان این جریان امتداد یافته در تاریخ فقه را رویکردی اساسی دانست، زیرا‌ مشکلاتی‌ هـم چـون غیر منتظم بودن، غیر آگاهانه بودن و ناچیز بودن دامن‌گیر آن‌ بوده‌ است.

یکی از عـالمانی کـه در استنباط‌های اصولی و فقهی خود از سیاق بهره گـرفته اسـت امـام‌ خمینی‌ است، که در این جا به دو نـمونه از بـهره‌گیری وی از‌ سیاق‌ اشاره‌ می کنیم:

نمونه اول: مربوط به ادلة اثبات عدم حجیت ظن می‌باشد. یکی از آنـ‌ ادلهـ،‌ آیهء‌ شریفة «ولا تقف ما لیـس لک بـه علم» (اسـراء(17) : 36) است.

برخی گـفته‌ انـد: از این آیه نمی توان عدم حـجیت ظـن را در امور فرعی اثبات کرد؛ زیرا‌ توجه‌ آیه به اصول اعتقادی است.

امام بـا تـمسک به سیاق آیه، ثابت‌ می‌کند‌ کـه آیه نظر به احـکام فـرعی و غیر‌ اعتقادی‌ دارد، یا دست کـم اعـم از هر‌ دو‌ می باشد؛ ایشان می فرماید:

«فإنه فی سیاق الآیات الناهیة عن الامور الفـرعیة،‌ فـلا‌ یختص بالأصول؛ لولا اختصاصه بالفروع.»‌

نمونه دومـ: در‌ بـحث‌ ادلة‌ بـرائت در شبهات حکمی، یـکی از‌ آیـاتی‌ که مورد استدلال واقـع شـده، آیة «و ما کنا معذبین حتی نبعث‌ رسولا»‌ (الاسراء (17): 15) می‌باشد. استفادة برائت‌ از این آیه، مـتوقف‌ بـر‌ اخروی دانستن عذاب است.

امام برای‌ اثبات‌ ایـن مـقدمه، پس از ذکر آیـه یـادشده بـه سیاق آن تمسک نموده و مـی‌ گوید:

«لا اشکال فی دلالة‌ الآیة‌ علی‌ البرائة بأبلغ وجه؛‌ و ذلک لأن الظاهر أن‌ الایة‌ راجعة إلی یوم القیامة، و أن المـراد بـالعذاب فیها هو العذاب الأخروی لورودها فـی‌ سـیاق‌ الآیـات المـربوطه بـیوم القیامه، و هی‌ قـوله‌ تـعالی: «و‌ کل‌ أنسان‌ ألزمناه طائره فی عنقه‌ و نخرج له یوم القیامه کتابا یلقاه منشوراً. أقرأ کتابک کفی بـنفسک الیـوم عـلیک حسیبا.‌ من‌ اهتدی فإنما یهتدی لنفسه و مـن‌ ضـل‌ فـإنما‌ یـضل‌ عـلیها‌ و لا تـزر‌ وازرة‌ وزر اخری و ما کنا معذبین...» التقوی الاشتهارودی، 1418 ق، ج 3: 208)

مدعای امام این است‌ که‌ عذاب‌ در این آیه، ظهور در عذاب اخروی‌ دارد‌ و این‌ ظهور‌ از‌ سیاق آیه فهمیده می‌شود.

2 ـ استنباط از قرآن بر اسـاس کنایه گویی

کنایه‌گویی امری رایج در عرف است، تا آن‌جا که گفته شده: «الکنایه أبلغ من‌ التصریح». اهل سخن برای القای کلام خود گاه با کنایه سخن می گویند. سوال این اسـت کـه آیا خداوند نیز این


فقه و حقوق » شماره 1 (صفحه 32)

 

شیوه را به کار گرفته است.

امام خمینی بر این‌ باور‌ است که خداوند نیز کنایه‌گویی کرده است. به همین دلیل در موارد کنایه‌گویی در قرآن، حکم را باید مناسب با مـعنای کـنایی آن دریافت کرد.

وی در مورد آیهء‌ «فَلا‌ تَقُل لَهُما أُفٍ» (اسراء( 17): 23) معتقد است خداوند در این آیه نخواسته است از اف گویی نهی کند؛ بلکه در مقام کنایه‌ مـی‌ خـواهد بگوید پدر و مادر‌ را‌ اذیت نکنید.

عبارت ایـشان چـنین است:

«و لا یبعد أن یکون قو‌له تعالی: «فلا تقل لهما اف» من هذا القبیل، و علیه فنفس الاُفّ‌ لیست‌ منهیاً عنها، بل هو‌ کنایه‌ عن النهی عـن ضـربهما و إیذائهما (التقوی الاشتهاردی، 1418، ج 2: 396)

بنابراین نـمی تـوان با تمسک به این آیه، نهی از اف‌گفتن را ثابت نمود و اگر اف گفتن‌ موجب‌ اذیت آن‌ها نشود، منهی نیست؛ هم چنان که اگر کار دیگری موجب اذیت آن‌ها شود، آن عمل منهی مـی بـاشد.

در واقع، وی با کنایی دانستن این آیه، دست از‌ ظهور‌ آن بر‌ نمی دارد، بلکه معتقد است ظهور آیه این است که خداوند در مقام کنایه گویی است و کنایه در مقابل ظهور نیست.

نکته ای که در این جـا‌ قـابل‌ استخراج‌ اسـت این است که سخن گفتن خداوند با زبان مردم و مسلک عقلا به دو گونه تفسیر ‌‌می‌ شود:

تفسیر نـخست این که جنبة سلبی آن را در نظر بگیریم و بگوییم‌ خداوند‌ از کلمات شناخته نـشده و خـلاف چـارچوب عرف استفاده نمی کند.

تفسیر دوم این که: خداوند‌ بالاترین تفنّن‌ها و گونه‌های رایج در عرف را برای ارایه مطالب به کار‌ گـرفته است.

امام ‌تـفسیر دوم‌ را‌ صحیح می شمارد و به همین دلیل، از آیه«فلا تقل ...» معنای کنایی برداشت مـی کـند؛ زیـرا عرف، کنایه را از تصریح بلیغ تر و دل‌نشین‌تر می‌داند. استفاده از مثال در‌ قرآن، دلیل دیگری بر این مـدعا است.

دوم. میزان بهره گیری از سنت در استفاده و برداشت از قرآن

فقیه در مقام استنباط به چه میزان به کـتاب و یا سنت مراجعه کـند‌ و بـین این دو، چه رابطه‌ای را پیش فرض استنباط قرار دهد؟ دیدگاه‌های شکل گرفته نسبت به این موضوع و ابعاد آن از تأثیر


فقه و حقوق » شماره 1 (صفحه 33)

 

پذیری از مبانی کلامی به دور نمانده‌ است.‌ در این زمینه به دو دیدگاه بر می خوریم:

دیدگاه اول: عدم نیازمندی قـرآن به سنت برای شرح شدن

طبق این دیدگاه قرآن به تنهایی از پس تبیین احکام شرعی‌ بر‌ می آید و برای شرح شدن نیازی به سنت ندارد. این دیدگاه در قرن دوم توسط گروهی اندک ارایه شـد و بـا از بین رفتن آنان دیدگاه نیز از‌ میان‌ رفت.‌ مستند این دیدگاه را مبنای‌ «بیان‌ بودن‌ قرآن» تشکیل می‌داد.

دیدگاه دوم: نیازمندی قرآن به سنت برای شرح شدن

این دیدگاه را بیش تر عالمان پذیرفته‌اند. طرفداران این دیـدگاه بـه‌ دلایلی‌ چند‌ تمسک جسته‌اند. یکی از این دلایل را مبنای‌ کلامی‌ «برخورداری قرآن از بطون» تشکیل می دهد.

آن‌چه شایان توجه است، این است که اگر چه نیازمندی قرآن به سنت‌ برای‌ شرح‌ شـدن بـه دیدگاه انکار ناپذیر بدل شده است، ولی باید‌ اذعان کرد که بخش‌هایی از ابعاد این موضوع حساس از شفافیت چندانی برخوردار نیست؛ هر چند مورد بحث‌ و اظهار‌ نظرهای مختلف قرار گرفته اسـت. یـکی از ایـن ابعاد، موضوع «عرضه‌ کردن‌ روایـات بـه قـرآن» است که در پاره‌ای از احادیث منعکس شده است. طبق این احادیث باید‌ روایات‌ را‌ به قرآن عرضه نمود و در صورت مخالفت با کتاب، آن را‌ کـنار‌ گـذاشت.(الکلینی‌ الرازیـ، 1388 ق، ج 1: 69؛ النوری الطبرسی، 1409 ق، ج 17: 304.) پرسش‌ این‌ است‌ کـه «مـخالفت» به چه معناست. مگر نه آن است که سنت، مفسر و شارح‌ کتاب‌ است و ـ بر طبق روایات ـ باید از طریق سنّت بـه کـتاب‌ نـگاه‌ کرد؛‌ پس چرا باید قرآن را محور قرار داد؟ به تعبیر دیگر، فـرض آن است‌ که‌ روایات، شأن مفسر و شارح دارند و شارح و مفسر گاه مقصودی مخالف‌ آن‌ چه‌ ما از قرآن می‌فهمیم ارایـه مـی کـنند. اگر بنا باشد فهم ما ملاک قرار گیرد،‌ روایات‌ نمی تـوانند چـنین شأنی داشته باشند. بنابراین، برای این که دست مفسر‌ و شارح‌ باز باشد، باید به او اجازه مـخالفت دهـیم و مـخالفت‌ها را ظاهری بدانیم؛ زیرا شارحی‌ که‌ همواره‌ موافق، سخن بگوید، در حقیقت شارح نیست.

وقتی گـفته مـی‌شود کـتاب را مبنا‌ قرار‌ دهید و روایات را به آن عرضه کنید، در واقع فهم مستقیم از کتاب توسط مخاطب،‌ بـه‌ رسـمیت شـناخته شده است؛ در حالی که طبق قاعده شارح بودن سنت‌ نسبت‌ به قرآن باید از طـریق روایـات به‌ قرآن‌ نظر‌ نمود. عالمان بی آن که در این‌ زمینه‌ به طور ویژه تـوجه نـمایند، مـعمولا در فضای به دست آمده از ذهنیت‌ خود‌ نسبت به نوع رابطه میان‌ کتاب‌ و سنت،‌ اقـدام‌ بـه‌ اجتهاد نموده‌اند.


فقه و حقوق » شماره 1 (صفحه 34)

 

آن چه بیش تر در‌ این‌ زمینه مشاهده می شود مراجعه کم رنگ بـه قـرآن است.

در هـر صورت‌ در‌ این زمینه می‌توان پاسخ‌ها و راه‌حل‌های‌ متفاوتی ارایه داد که‌ پاره‌ای‌ از آن‌ها از مبانی کلامی‌ سرچشمه‌ مـی گـیرد. در زیر به چند راه حل اشاره می کنیم:

1. مراد از‌ مبنا‌ قرار دادن قرآن، آن بخش‌ از‌ قـرآن‌ اسـت کـه فهم‌ نهایی‌ آن از طریق روایات‌ شکل‌ گرفته باشد؛ به این معنا که پس از دست‌یابی به معنای یـک آیـه، از‌ طـریق‌ لحاظ نمودن روایاتی که به شرح‌ آن‌ آیه پرداخته‌اند،‌ روایات‌ مخالف‌ بـا آن آیـه کنار‌ گذاشته می شود. پس در واقع آیات تفسیر شده مبنا قرار می گیرند، نه فهم‌ ما‌ از قرآن.

روشن اسـت کـه در این‌ صورت،‌ روایات‌ شارح،‌ باید‌ از استحکام لازم‌ برخوردار‌ باشد تا این شـبهه در مـورد آن‌ها نیز مطرح نشود و مشمول قانون عـرضه نـگردد. *

2. مـراد‌ از‌ ارجاع به قرآن، نصوص قرآنی است، نـه‌ ظـواهر‌ آن؛‌ بنابراین‌ اگر‌ روایتی‌ خلاف نص قرآن بود باید کنار گذاشته شود. طـبق ایـن منطق، اگر روایتی با ظـاهر یـک آیه مـخالف گـردد آن روایـت پذیرفتنی است.

3. منظور از مخالفت با‌ قرآن، مـخالفت بـا مجموعه و روح قرآن است. مجموعه آیات دارای مذاق و آهنگ واحدی است و اگر روایتی بـا ایـن ذوق و آهنگ واحد مخالفت کند، باید کـنار گذاشته‌ شود.

4. منظور از مخالفت بـا کـتاب، مخالفت به صورت تباین اسـت؛ ایـن دیدگاه را امام خمینی ارایه کرده است. از نظر وی مقصود از مخالفت با کتاب، مخالفت از نـوع‌ اطـلاق‌ و تقیید و یا عموم و خصوص نیست.

«لابد أن یـراد مـن هـذه المخالفه بنحو الاطـلاق والتـقیید والعموم والخصوص»

امام با تمسک بـه مـعنای «دور‌ بودن‌ ساحت قرآن از اختلاف» این‌ مدعای‌ خود را به اثبات می رساند:

«و قد أقر الامة جـمیعا عـلی أن فی نفس الآیات مخصّصات و مقیدات تـقدم بـعضه بعضا، مـن دون أنـ‌ یـختلف‌ فیه اثنان، مع عـدم‌ عدّ‌ ذلک تناقضا و تهافتا فی الکتاب و لا منافیا لقوله تعالی: «و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اخـتلافاً کـثیراً» و لیس ذلک الاّ عدم عدّ التقیید والتخصیص‌ اخـتلافاً‌ و تـناقضاً فـی مـحیط التـشریع والتقنین (امام خـمینی، 1410 قـ، ج 2: 58)

____________________________________

* توضیح این استحکام و شرایط لازم برای تحقق آن را باید در مجالی دیگر پی گرفت.


فقه و حقوق » شماره 1 (صفحه 35)

 

وی با‌ این‌ استدلال به‌ این نتیجه مـی رسـد کـه منظور از مخالفت با کتاب در این روایات، مـخالفت بـه صـورت تـباین‌ است.

«فلابد مـن إرجـاع تلک الاخبار إلی المخالفات الکلیة التی تباین القرآن‌ و تعارضه». (همان)

2) تعیین شیوه دریافت مبانی کلامی از قرآن با بهره گیری از مبانی کلامی

مفاهیم کلامی معمولاً به ‌‌صورت‌ ناپیدا و گاه سر زده به ذهـن مخاطبان می آید. بسیاری از پیش‌ فرض‌های‌ کلامی‌ در حقیقت تنقیح نشده بوده و هر چند ناپیدایست، به لحاظ ماهیت حساس و موقعیت‌ تأثیر گذاری که دارند، در عمل نقش مبنایی برخی از زمینه‌های فقهی را‌ ایـفا کـرده و تأثیراتی‌ بزرگ‌ را در ذهنیت فقهی برجای نهاده‌اند. به این ترتیب ضرورت دریافت مبانی کلامی از منابع آن و از جمله منبع قرآن، بر اساس روشی منطقی و درست، آشکار می گردد.

در این‌ میان نباید از نقش مـبانی کـلامی در تعیین شیوه منطقی بهره‌گیری مبانی کلامی از قرآن غافل ماند.*

امام خمینی از این ظرفیت در این زمینه استفاده نموده است. شیوه‌های که وی در‌ این‌ مورد ـ دریافت اعتقادات از قـرآن ـ ارایـه می کند تکیه نکردن بـر ظـواهر قرآن و اعتماد کردن بر دقت های عقلی است. وی می گوید:

«... و أما الآیات والاخبار‌ الواردة‌ فی... المعارف والتوحید، فلا یصح تنزیلها علی الفهم العرفی بالتمسک بظاهرها إذ ربـما یـؤدّی ذلک الی فساد الاعتقاد والالحاد والزنـدقه، کـقوله تعالی: «و جاء ربک والملک صفّاًصفّاً» (الفجر: 22) و قوله تعالی: «وکلّم الله موسی تکلیماً» (النساء(4): 164) و نظائرها، فانه لا یجوز حملها علی ما هو المفهوم منه عند العوام والعرف، مثل المفهوم من قولک: «تکلم زیـد» و «جـاء‌ عمرو»‌ بل لابد من حملها علی‌ ما‌ هو‌ المفهوم منها عقلا؛ باعمال الدقة العقلیة. و هکذا الآیات الدالة علی انه تعالی متکلم عالم قادر، «و هو معکم این ما‌ کنتم».(الحدید(57):‌ 4)‌ (امام خمینی، 1418، ج 1: 205)

شاید اگـر سـخن‌ امام‌ را درسـت تحلیل کنیم به این نتیجه برسیم که پیش فرض وی در تعیین این شیوه، مبنا یا مبناهای‌ کلامی‌ مـانند‌ «قرآن کتاب هدایت است» و «لطف بر خداوند سبحان واجب‌ است» بـوده اسـت زیـرا تنها در صورت اعتقاد به مبناهایی از این دست است که به کارگیری شیوه‌های‌ بیانی‌ منتهی‌ به فساد و الحـاد ‌ ‌از سـوی خداوند غیر قابل پذیرش می‌ گردد.

_______________________________________

* در این زمینه نمی توان اشکال دور را مطرح کرد؛ زیـرا مـی تـوان با تکیه بر‌ مبناهای‌ کلامی‌ برگرفته از عقل به تعیین شیوه بهره گیری مبانی کلامی از قـرآن‌ پرداخت.


فقه و حقوق » شماره 1 (صفحه 36)

 

منابع

1. قرآن‌ کریم

2. ]امام[ خمینی، روح الله، أنوارالهدایه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1372.

3. ]امام[ خـمینی،‌ روح الله، تهذیب الاصول، قـم، انـتشارات دارالفکر،1410 ق.

4. ]امام[ خمینی، روح الله، کتاب البیع،‌ مؤسسه‌ اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1410 ق.

5. ابن بدران، المدخل الی مذهب احمد، مصر، ادارة‌ الطابعة‌ المنیریة،‌ بی‌تا.

6. بزدودی حنفی، کشف الاسرار، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ اول، 1410 ق.

7. بهبهانی، وحید،‌ الرسائل‌ الاصولیة، مـؤسسة العلامة المجدد الوحید البهبهانی.

8. التقوی الاشتهاردی، حسین، تنقیح الاصول (تقریر ابحاث‌ الاستاذ‌ الاعظم‌ الامام الخمینی)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1418 ق. ج

9. الشوکانی، امام الحافظ‌ محمد‌ بن علی، ارشاد الفحول الی تحقیق الحـق مـن علم الاصول، دارالکتب العلمیة.

10. طباطبایی،‌ سید‌ محمد، مفاتیح الاصول، آل البیت، بی­تا.

11. علامه حلی، مبادئی الوصول الی علمه الاصول، محل چاپ‌ مکتب‌ الاعلام‌ الاسلامی، چاپ سوم، 1404 ق.

12. الغزالی، ابی حامد محمدبن محمد، المستصفی، بیروت،‌ دارالکـتب‌ العـلمیه، 1417 ق.

13. قرضاوی، الاجتهاد فی شریعة الأسلامیه، کویت، دارالقلم، 1410 ق.

14. قمی، میرزا ابوالقاسم، قوانین‌ الاصول،‌ چاپ سنگی، بی‌تا.

15. کاشف الغطا، کشف الغطاء، مهدوی، اصفهان، ج 1: بی‌تا.

16. کرکی،‌ حسین بن شهاب‌الدین، هدایة الابرار الی طریق‌ الائمة‌ الاطـهار(ع)،‌ بـغداد، مکتبة الوطنیه، چاپ اول.

17. الکلینی الرازی،‌ ابی‌ جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق، (شیخ کلینی) الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ‌ سوم،‌ 1388.

18. النوری الطبرسی، میرزا حسین،‌ مستدرک‌ الوسائل، بیروت،‌ مؤسسة‌ آل‌ البـیت لأحـیاء التـراث، چاپ دوم، 1409‌ ق.

19. الواعظ الحسینی البـهسودی، سـید مـحمد سرور، مصباح الاصول، مکتبة الداوری، 1417، چاپ‌ پنجم.

 

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
خیریه همت : تامین هزینه های درمان بیماران، تهیه جهیزیه نیازمندان و ...


ستاد دیه

تصویر : https://rozup.ir/view/1483895/عکس ستاد دیه.jpg

بنیاد نیکوکاری رایحه: توانمندسازی زنان سرپرست خانوار

تصویر : https://rozup.ir/view/1483817/عکس رایحه.jpg

درباره ما
بسم الله الرحمن الرحیم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرمایند: بهترين صدقه اين است كه انسان علمى را بياموزد و سپس آن را به برادر خود آموزش دهد. سلام خوشحالم از اینکه از این وبلاگ دیدن می فرمایید. امیدوارم بتوانم از طریق این وبلاگ مطالب مفید و کاربردی و آموخته هایم را با شما عزیزان به اشتراک بگذارم.
اطلاعات کاربری
کدهای اختصاصی
اهدای سلول های بنیادی

تصویر : https://rozup.ir/view/1483972/عکس اهدای سلول بنیادی.jpg

اهدای عضو اهدای زندگی

تصویر : https://rozup.ir/view/1484063/عکس اهدای عضو2.jpg